وعده

وَعَدَ اللَّهُ ...

وعده

وَعَدَ اللَّهُ ...

وعده

بیاندیش:

در حال ساختن عالمی هستی که تا بی نهایت، در آن زندگی خواهی کرد..

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

"طرح صمیمانه با امام "

✍️هر روز، قلم به دست می گیریم و برای امام زمان ارواحناله الفداء، نامه ای می نویسیم. به حضرت سلام می کنیم و درد و دلی عاشقانه، عارفانه، از سر صدق خواهیم داشت.

🌺باور دارم این دعوت، از سمت خود حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف است و ما اجابت کننده ایم. فدای مهر و محبت تان بشویم آقاجان.

👈نامه های خود را به آیدی @yazahra10 در ایتا بفرستید.

📌نکته 1: در صورت تمایل، نام مستعار یا نام و نام خانوادگی خود را نیز بفرستید
📌نکته 2: حتما #صمیمانه_با_امام را در پیامتون قید کنید.

✍️نامه های ارسالی حاوی هشتک، در صورتی که قابلیت انتشار داشته باشند، به اسم خودتان در کانال گذاشته خواهند شد.

🔹ایتا:
📢 https://eitaa.com/joinchat/3492216926C09c394f203

🔸بله:
📢 https://ble.ir/samimane_ba_emam

🔹سروش:
📢 https://sapp.ir/joinchannel/ZlyYeGiTVIH8xgCsv2NROb9E

📣کانال #صمیمانه_با_امام در سروش، ایتا، بله

🆔 @samimane_ba_emam

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵۷ مطلب با موضوع «با خدایت» ثبت شده است

۲۷
اسفند

مهر و تسبیح کربلا. تربت

🌺مکارم الأخلاق ـ فی فَضلِ المِسبَحَةِ مِن تُربَةِ الحُسَینِ علیه السلام ـ : رُوِی عَنِ الصّادِقِ علیه السلام : مَن أدارَها مَرَّةً واحِدَةً بِالاِستِغفارِ أو غَیرِهِ ، کُتِبَ لَهُ سَبعینَ مَرَّةً ، وإنَّ السُّجودَ عَلَیها یَخرِقُ الحُجُبَ السَّبَع.

🍀مکارم الأخلاق ـ در برترى تسبیح ساخته شده از تربت امام حسین علیه السلام ـ : از امام صادق علیه السلام روایت شده است : «هر کس ، آن را یک دور به ذکر آمرزش خواهى یا ذکر دیگرى بچرخانَد ، هفتاد مرتبه برایش نوشته مى شود و سجده بر آن ، حجاب هاى هفتگانه را مى دَرَد » .

📚مکارم الأخلاق : ج 2 ص 68 ح 2171 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 334 ح 16 .

  • یا زهرا
۲۶
اسفند

استغفار در ماه شعبان

🌺امام رضا علیه السلام: مَن صامَ مِن شَعبانَ یَوماً واحِداً ابتِغاءَ ثَوابِ اللَّهِ ، دَخَلَ الجَنَّةَ ، ومَنِ استَغفَرَ اللَّهَ فی کُلِّ یَومٍ مِن شَعبانَ سَبعینَ مَرَّةً ، حُشِرَ یومَ القیامَةِ فی زُمرَةِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللّه علیه و آله و وَجَبَت لَهُ مِنَ اللَّهِ الکَرامَةُ...

☘️هر کس یک روز از ماه شعبان را براى گرفتن ثواب خدا روزه بگیرد، حتماً به بهشت مى‏رود و هر کس در هر روز از ماه شعبان، هفتاد بار از خدا آمرزش بخواهد، روز قیامت، در گروه پیامبر خدا محشور مى‌‏شود و کرامت خدا بر او واجب مى‌‏گردد، ...

📚خصال : ص 582 ح 6

  • یا زهرا
۲۱
اسفند

 

هدیه

🌺مخاطبان عزیز، سلام. سلام و رحمت های خاص الهی بر شما باشد الهی.

🍀توفیقاتتان روز افزون باشد .

 

✨🌺عیدتان مبارک. اسعدالله ایامکم...🌺✨

🌸 می خواهیم با هم، از خداوند یک عیدی عالی بگیریم. می دانیم که وقتی دعا و خواسته مان را بین دو صلوات قرار بدهیم، امیدمان به گرفتنش، مستجاب شدنش، بیشتر و بیشتر است. پس با هم صلوات می فرستیم:

 

  • یا زهرا
۲۱
اسفند

 

 

🌀 سرگردان خیابان ها، بنزین تمام می کرد و مسیر را پیدا نمی کرد. کسی نبود او را راهنمایی کند؛ آخر، خودش هم نمی دانست دقیقا کجا باید برود. بدون هدف مشخصی، آمده بود که به بهترین جا برسد. پیدا نکرد. بارها بنزین تمام کرد. ماشینش فرسوده شد. حتی تصادف کرد. زخمی شد. اما آنجایی که می خواست و باید را، پیدا نکرد. به آدم های دور و برش نگاه کرد. همه در تکاپو بودند.

  • یا زهرا
۲۱
اسفند

 

🌸وقتی پای عشقی در میان باشد، پیر، جوان می شود. ناتوان، توانا می شود. ضعیف، قدرت پیدا می کند. انگار عامل حیات و قدرت و حرکت ما آدم ها، همان عشق و محبتی است که در دلهایمان داریم.

  • یا زهرا
۲۵
دی

🌟خصوصی ترین

صبح زمستانی

🍀امام زین العابدین علیه السلام : معبود من! وه که چه لذّتبخش است خطورات الهام یاد تو بر دل ها!

وه که چه شیرین است گشت و گذار با شهپر خیال در وادى غیب ها!

وه که چه خوش است طعم محبّت تو!

وه که چه گواراست شراب قُرب تو!

پس ، ما را از رانده شدن و دور ماندن از درگاهت پناه بخش ، و از خصوصى ترین عارفانت قرارمان ده !

 

🌺الإمام زین العابدین علیه السلام :إلهی ما أَلَذَّ خَواطِرَ الإِلهامِ بِذِکرِکَ عَلَى القُلوبِ ! وما أَحلَى المَسیرَ إلَیکَ بِالأَوهامِ فی مَسالِکِ الغُیوبِ! وما أَطیَبَ طَعمَ حُبِّکَ! وما أَعذَبَ شِربَ قُربِکَ! فَأَعِذنا مِن طَردِکَ وإبعادِکَ، وَاجعَلنا مِن أَخَصِّ عارِفیکَ.

 

📚بحار الأنوار : ج 94 ص 151

 

@salamfereshte

 

#حدیث

#اخلاقی

#دعا

#مناجات

  • یا زهرا
۲۳
دی

ورق می زنم. آرام آرام. اما آرام ورق زدنم به خاطر عتیقه بودنش نیست. با هر بار ورق زدن، روحم تازه می شود. به تازگی ناب معصومیت کودک سه سال و اندی:

  • بابا. چی تو دستتاتونه؟
  • یک چیز باارزش.
  • می تونم ببینم؟

پدر مشتش را باز می کند. یک کتاب خیلی خیلی خیلی کوچک در دستانش است.

قرآن مینیاتوری

  • این چیه؟
  • نسخه ای از قرآن.

و این اولین باری بود که من اسم قرآن را شنیدم.

  • یا زهرا
۰۴
دی

 مالک

سر در گریبان فرو برده بود. این سکوتش، مرا متعجب کرده بود. از وقتی ارثیه پدری اش را به حسابش ریخته بودند، ساکت و مغموم شده بود. هر چه ما خوشحال بودیم و برای پولهای داخل حسابش، نقشه می کشیدیم او ساکت شده بود و به نقشه های ما اهمیت نمی داد. دیگر کفری شده بود:

  • بابا یک چیزی بگو. چیه سه روزه غمبرک گرفتی. نخواستیم بابا. پولات مال خودت

  • یا زهرا
۲۵
آذر

 

کتاب درسی اش را بست. صندلی را عقب کشید و از پشت میز بلند شد. چراغ مطالعه را خاموش کرد و برای خوردن آب، به اشپزخانه رفت. از لای در فریزر، هوای سرد بیرون می زد. موتور یخچال حسابی به کار افتاده بود. در فریزر را محکم بست و با صدای نیمه بلند گفت: کودوم خری این در رو باز گذاشته و رفته؟ از هیچکس صدایی در نیامد. او هم دنبال جواب نبود. قصدش فقط تذکر بود و بس. لیوان دسته داری را از جا ظرفی برداشت و پر کرد. آب را که نوشید، یا حسین گفت و لیوان را مجدد پر کرد و داخل یخچال گذاشت.

  • یا زهرا
۱۶
آذر

 

نشاط دارد . می خندد. می دود. حرف می زند. نظر می دهد. همه این ها را که می بینم، خدا را شکر می کنم که فرزندم زنده است. حیات دارد. نه مثل آن یکی پسرم که در اثر تصادف، روی تخت افتاده است. نفس می کشد اما نمی خندد. حرف نمی زند. نظر نمی دهد. چهره اش همیشه یکسان است و چشمانش بسته است. خواهرش مدام با او حرف می زند بلکه از کما بیرون بیاید اما مدت هاست در کماست. زنده است اما حیات ندارد.

  • یا زهرا
۲۹
آبان

با خودش فکر می کند چند روز است حال و حوصله نماز خواندن ندارم چه رسد به اول وقت خواندنش..

- آخر این چه وضعی است؟! اگر من مثلا مذهبی حال نماز خواندن نداشته باشم پس بقیه مردم چه؟

+ اصلا چه ربطی داشت به بقیه مردم. آن ها شاید از من خیلی بالاتر باشند. کی گفته که تو بالاتری مرد؟

- حالا اصلا این را ولش کن. چه کار باید بکنم؟ روز اول که بیخیال شدم و اخر وقت خواندم. روز دوم هم همین طور. دیگر روز سوم کم مانده بود نماز صبحم قضا شود. حالا قضا هم می شد شاید ناراحت نمی شدم. چقدر بد شده ام. اصلا حال و حوصله ندارم ها

  • یا زهرا
۱۵
تیر

🌺نمازتوبه روز یکشنبه ماه ذی القعده را چگونه باید بخوانیم؟

 

 

نمازتوبه روز یکشنبه ماه ذی القعده

  • یا زهرا
۲۸
ارديبهشت

 

  • ای بابا سحر، تو چرا اینقدر ی دنده ای؟ اصلا به من چه. هر چقدر دلت می خواد موهاتو بندار بیرون.

زهره این را با حرص می گوید و هر چه حرصش گرفته، در دستش می اندازد و در را پشت سرش می کوبد. طنین صدای کوبِش، در سرش می پیچد و کمی از عصبانیتش کم می شود.  سحر، زهرخندی از سر تأسف می زند و موهایش را داخل مقنعه نمازش می کند. سجاده اش را که از لج خواهرش پنهان کرده بود، بیرون آورده، عطر گل یاس رازقی را از لای آن در می آورد و به خود عطر می زند. در اتاق را از پشت قفل می کند. سجاده اش را می اندازد و قامت می بندد. بعد از نماز، با خیال راحت از اینکه زهره مزاحمش نمی شود، تسبیح برداشته و ذکر می گوید. به سجده می رود و خدا را به خاطر همه نعمت هایش، حتی همین خواهر کوچک غُرغُرو، شکر می گوید. سجاده را جمع کرده، داخل کمد، زیر لباس های دیگر می گذارد. چادر رنگی دیگری را مچاله روی لباس ها می گذارد. در کمد را می بندد و قفل در را باز می کند. از اتاق بیرون می رود.

 

  • یا زهرا
۲۴
ارديبهشت

 

صدای پیامک بلند می شود. لابد تبلیغاتی است. حال و حوصله بلند شدن و موبایل را برداشتن ندارم. سرم روی کتاب است و داستان را برای پسر 6 ساله ام می خوانم. مصطفی مانند هر کودک دیگری، به هشدار موبایل حساس است و با شوق بلند می شود و می گوید:

  • بابا موبایلت صدا داد.
  • آره شنیدم. بیخیال. تبلیغاتیه. بیا بقیه داستان رو بگم

و کتاب را جلوی صورتش می گیرم و حواسش را به تصویر کتاب جمع می کنم. یک ربعی داستان خوانی مان طول می کشد. پیامک دیگری می آید. با خود می گویم: این وقت روز نمی گن ملت خوابن هی تبلیغاتی پیامک می فرستن! ساعت حدود سه بعد از ظهر است. کتاب را می بندم و مصطفی را به اتاق خواب کنار مادرش می فرستم تا او را نوازش کند و چرت بعد از ظهرش را بزند. خودم هم بتوانم راحت تر، در این اتاق بی سر و صدا بخوابم. چشمانم سنگین که می شود، یاد پولهایی که در این چند روز قرض کرده ام می افتم. غمگین می شوم که : او به من گفته بود با استغفار، مشکلت حل می شود. یک هفته ای است سی هزار استغفارم تمام شده. دیگر روی قرض گرفتن از کسی را ندارم. خانم حامله است و نمی شود هم با نداری سر کرد. آن بچه چه گناهی کرده که کارها این طور پیش رفته. خدایا کی جوابم را می دهی؟

  • یا زهرا
۲۰
ارديبهشت

 

دستش حسابی به کار خیر بود. تا پولی دستش می آمد، می گشت و منتظر بود نیازمندی برسد و به آن بدهد. بماند که خودش هم آدرس نیازمندانی را داشت اما طبق قاعده نانوشته ای، درصدی از پولی که به دستش می رسید را به نیازمندی می داد که تا به حال کمکی به او نکرده بود. انگار که پدر گروهی از نیازمندان شده باشد. چهل سالی بیشتر سن نداشت. ریش های کم پشت اما مشکی رنگی که تارهای سفید و خاکستری در آن دیده می شد، چهره گندمگونش را مهربان تر کرده بود. وقتی هم که با آن لب های کوچک خدادادی اش به نیازمندان لبخند می زد، قلب های شکسته شان را چنان ترمیم می کرد که خودش هم خبر نداشت.

با تمام این وجود، هشتش گرو نهش بود. کارگری روز مزد بود و سر هر کاری رفته بود، به دلیلی انصراف داده بود. برای همین هم، کارهای مختلف را بلد بود و همین کمکی شده بود که به همگان می کرد. معتقد بود این لطف خداست که او را به کارهای مختلف می گمارد و از آن کار بیرون می آورد و نمی گذارد عمرش صرف یک کار شود. هر کاری که یاد می گرفت، چند ماه یا سال بعد، گره از کار نیازمندی باز می کرد. همین چند وقت پیش، وقتی پای پیاده به زیارت مسجد مقدس جمکران می رفت، زن و شوهر جوانی را گوشه خیابان دید که مستاصل روی جدول نشسته اند. طوری خود را پشت ماشین پیکانشان مخفی کرده بودند که جز رهگذران، آن ها را نمی دید.

  • یا زهرا
۱۵
ارديبهشت

 یادش می رفت دعا بخواند. تلاوت قرآن را داشت اما دعا و تعقیبات را فراموش می کرد. برای همین، با خودش قرار گذاشته بود که بنویسد. موقع نوشتن، بعد از دو سه خط اول، شروع می کرد با خدا حرف زدن و دعا کردن. همیشه همین طور می نوشت. نمی توانست جور دیگری بنویسد. هر جا می نوشت آخرش به خدا و حرف زدن با خدا و درخواست کردن از خدا  می رسید.

درخواست کردن از خدا

 از وقتی به طور منظم شروع کرده بود به نوشتن، حالش بهتر شده بود. زندگی اش نیز. در نوشته هایش با امام زمان عشق بازی می کرد. از خدا تشکر می کرد و خیلی حرفهایی که همیشه دوست داشت به خدا بگوید را می نوشت. ته نوشته، حتما صلوات می نوشت و خدا را شکر می کرد. از خدا می خواست که باز هم او را به صحبت با خود دعوت کند، ولو صحبت نوشتاری.

 

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

یَدخُلُ الجَنَّةَ رَجُلانِ کانا یَعمَلانِ عَمَلاً واحِدا ، فَیَرى أحَدُهُما صاحِبَهُ فَوقَهُ ، فَیَقولُ : یا رَبِّ ، بِما أعطَیتَهُ وکانَ عَمَلُنا واحِدا ؟ فَیَقولُ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالى : سَأَلَنی ولَم تَسأَلنی .

دو انسان که هر دو یکسان عمل کرده اند ، وارد بهشت مى شوند ، امّا یکى از آن دو ، دیگرى را برتر از خود مى بیند . پس مى گوید : پروردگارا ! از چه رو او را برترى دادى ، در حالى که عمل هر دوى ما یکسان بوده است؟ خداوند ـ تبارک و تعالى ـ مى فرماید : «او از من درخواست کرد و تو درخواست نکردى».

عدّة الداعی : ص 36

  • یا زهرا
۰۱
تیر



🔹این را بخوان:  👈بسم الله الرحمن الرحیم
📌چه خواندی؟ به نام #الله، (حالا مثلا خدایی که) #مهربان است و باز هم #مهربان است. اولی بر همه. دومی بر افرادی خاص مثلا.


بسم الله الرحمن الرحیم


🔻خب در این عبارتی که این همه #سفارش شده اول هر کاری بگویی، و چه #برکت ها که به #کار و #اعمال و #رفتار و #روز #انسان نمی دهد، و باعث می شود کار به سرانجام برسد، اسمی از #خشم و #غضب خدا بود؟ نه. همه مهربانی بود.

💎"#اساس کار #خداوند بر #رحمت است. #مجازات و #کیفر جنبه استثنایی دارد و تا عوامل قاطعی برایش پیدا نشود، تحقق نخواهند یافت"(تفسیر نفیس، طباطبایی نسب، ج1،ص30)

👈این یک درس را از اولین آیه #قرآن #بیاموزیم که:
اساس و پایه #کار ما هم بر #رحمت و #محبت باشد.

✅و همین یک #درس را امروز در تمامی کارهایمان #تمرین کنیم. بسم الله. ببینیم امروز، اساس و پایه #کار با خودت، با #خلایق و اطرافت را بر چه می‌گذاری...


  • یا زهرا
۲۸
خرداد



🌱از همان روزگاران قدیم، خدایان زیادی بوده است که مردم آن‌ها را عبادت می کردند. حالا که عصر ماست، ما چه کسی را عبادت  می‌کنیم؟

👈قرآن کریم، صریحا بارها بیان کرده که الله را بپرسید. و از آنجایی که مخاطبانش را عاقل می داند، علت این انتخاب را هم بیان می کند:

1.📌 زیرا من خالق شما هستم. خیلی حرف دارد در اینکه او، ما را خلق کرده. و ما میلمان به همو است نه دیگری. یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ(البقرة/21) ای مردم پروردگارتان را که شما و کسانی را که پیش از شما بودهاند آفریده است پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید

عبادت

  • یا زهرا
۲۵
خرداد


✅به هر کجا که می خواهی برسی، خدا باید برساندنت.
بله تو تلاش بکن..  وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا .. اما آنکه تو را به مقصود می رساند خداست: لَنَهْدِینَّهُمْ ..

 ☘️ والَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(العنکبوت/69)
 و کسانی که در راه ما کوشیدهاند به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم و در حقیقتخدا با نیکوکاران است

🌸این مبنا را از قرآن آموختی، این را هم بیاموزیم که راهش، خواستن است. طلب کردن است. باید بخواهی. خواستنت را به خدا نشان دهی. در قالب چه؟ در قالب دعا.. اهدنا.. خدایا هدایتمان کند.. ربنا آتنا.. پروردگارا به ما بده..

👈هر قطعه از این مجموعه مهم است. خواستن. دعا. تلاش و .. .

☘️خدایا، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد، بهترین هایی که به اولیائت می دهی را به ما نیز بده.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • یا زهرا
۲۱
خرداد



☘️کسی که #ذکر می گوید، #نماز می‌خواند، دیگر چرا از خدا #طلب کند که: #خدایا ما را به راه راست هدایت فرما. #هدایت شده است دیگر.

🌸به این می گویند تفکر کردن. بله خب. در یک مرحله ای #هدایت شده است. اما آیا در تمامی مراحل اینگونه است؟
یا حتی بالاتر، به تمامی مراحل و ابعاد و گستره ی #هدایت رسیده است؟

👈اصلا مگر می شود بگوییم همه مراحل و ابعاد  هدایت را دارا هستیم!

 🌟هدایت به سمت #صراط و #توحید است. #خدا هم که بی نهایت است. پس تا بی نهایت، جا داریم برای هدایت بیشتر..
#قرآن هم به ما می‌آموزد که مدام #درخواست هدایت را داشته باش.. درخواست است که تو را به #طلب می رساند و طلب است که تو را به مطلوب خواهد رساند

🌱الهی که به #برکت #صلوات بر محمد و آل محمد، از بالاترین پله های هدایت، بالاتر بروید و بالاتر .. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


  • یا زهرا
۱۴
خرداد



✅ دیروز گفتیم ظلم، مانع #فهم #قرآن و #هدایت یافتگی ما توسط قرآن می شود. می دانید ظلم چیست؟

✍️#ظلم به معنای ستم و بیداد و تجاوز از #حق و قرار دادن هر چیز در جای نامناسب است. (گفتار رفیع، ج2،ص24)

📌ظلم به سه قست تقسیم می شود. 1. ظلم به #خدا . 2. ظلم به مردم. 3. ظلم به خود

🔻اگر #حق نادیده گرفته شود، اگر نسبت به #اوامر_الهی بی اعتنایی شود، اگر وحدانیت خدا نادیده گرفته شود و شریکی برای او لحاظ شود، این ها همه ظلم به خداست که بالاترین #ستم است (ِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ(لقمان/13))


  • یا زهرا
۱۷
اسفند
📹  #نماهنگ " شباهت"

☘چگونه به امام باقر علیه السلام  شبیه تر شویم؟

به مناسبت #میلاد شکافنده علوم
#امام_باقر علیه السلام

#عیدتان_مبارک


در #ثواب انتشار ، شما هم سهیم باشید.



  • یا زهرا
۲۸
دی

نماهنگ " فقط برای تو "

تو برای #او باش، از سه طرف، در #آغوش می گیردت.


از کجا بدونم تو از من راضی هستی؟ ادامه دارد ...


  • یا زهرا
۲۱
مهر

مروری بر سوره واقعه بکن(1). ما آدم ها در سه دسته‌ی کلی قرار خواهیم گرفت. السابقون السابقون. اصحاب الیمین، اصحاب الشمال. تو می‌خواهی جزو کدام باشی؟

شاید نتوانیم در همه مسائل جزو السابقون باشیم و یا در عمل، کم بیاوریم اما نیت‌مان کدام است؟ به همین خوب بودن‌ها راضی شده‌ای یا خط مقدم را می‌خواهی؟

  • یا زهرا
۰۹
مهر

این روزها باید مدام به خودمان و اطرافیانمان بگوییم: نترس. نترسید. دنیا، همه‌اش هم، خیلی قلیل و کم است(1). نترسید اگر دنیا را ندارید و نخواهید داشت. داشتید و دارا باشید هم، دارایی‌تان خیلی خیلی کم است.

از خدا بترسید اتقوا الله که اگر از خدا نترسیم، ترس‌هایمان می‌شود همان بحران‌ها و نداشتن‌ها و نکند نتوانیم‌ها و...

ترس‌هایمان را جهت بدهیم به همین سمت(الله)، دنیا و آخرت‌مان تأمین می‌شود.

خرید

می‌گوید: چه مطمئن. چه دلت خوش است بانو!

  • یا زهرا
۱۶
شهریور

جاتون خالی صبح زود، رفته بودم زیارت. الهی روزی همه بشه.

یکی از بهترین کارها وقتی زائر هستی، به نیابت از دیگران زیارت کردن و برای دیگران دعا کردن است. چقدر عمیق و با تمام وجود دعا کردم خدایا همه بیمارانمان را شفا بده.


ما چقدر خودمان را بیمار می‌دانیم؟ کدام بیماری سخت‌تر است؟ بیماری جسم یا روح؟ الهی که خدا همه‌ی بیماری‌هایمان را شفا دهد به ...

 گاهی شفاها به رخ دادن یک معجزه است. برخی شفاها به خوردن دارو و استفاده از یک واسطه مادی است اما بیماری روح را چه کنیم؟ اضطراب‌ها، وسواس‌ها، شرک‌های مخفی‌یمان..این‌ها را چه کنیم؟

  • یا زهرا
۱۴
شهریور

هر ساعتی از صبح که بلند شدی، کار اولت این باشد که درنگی کنی. اگر تمرکز کافی را برای درنگ نداری، دست به قلم بشو و بنویس. ببین تا شب، می خواهی چه کارهایی انجام دهی. معمول ما آدم‌ها، زمان و تعداد کارهایی که بیشتر انجام می‌دهیم و حواس و دغدغه مان، به آن هاست، مربوط به کارهای این دنیایمان هست. با این اوصاف، اگر اعمال ما را در فرمول زیر بگذارند ، ضرر نمی‌کنیم؟

 

  • یا زهرا
۱۲
شهریور

هر چیزی را در این دنیا ببینی، بالاخره یک روزی پایان می‌پذیرد. فقر روزی تمام می‌شود. ثروت تمام می‌شود. چه بسا عزتی که تمام بشود! دوستی‌ها تمام می‌شوند ولو اتمامشان با مردنمان باشد. به هر چیزی فکر کنید تمام شدنی است.


 جاودانگی

-مدت ها به عکس خیره بودم در سایز بزرگش -

 

  • یا زهرا
۱۰
شهریور

این روزها، حتما، طعم گس فشار اقتصادی را شما هم چشیدید. سخته اما وقتی به ابعاد مختلفی که برای رشد ما می‌تواند داشته باشد نگاه می‌کنم، خدا را شاکرم از این نعمت بزرگ.

 

فشار اقتصادی کجا خودش را نشان می‌دهد؟

  • یا زهرا
۳۱
مرداد

خدایا شاکرم بخاطر نعمتی که به ما داده ای.. خود می دانی که مدت هاست در تمنایش، تشنه ام. الحمدلله رب العالمین.


الحمدلله


لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ   (ابراهیم / 7)

 شکر فقط به این نیست که بگویی الحمدلله رب العالمین و زبانت گویای سپاسی باشد که از این نعمت الهی برده ای. این هم لازم است و عالی. اما عالی تر، این است که قلبت، سپاسگذار منعمی باشد که تو را لایق که نه، می آزماید که آیا، لیاقت ادامه پیدا کردن این نعمت را داری یا نه.


چه اینکه خیلی بخشش ها خدا کرده و اعمال زشت ما، آن ها را از ما دور کرده است. لیاقتت را با به کارگیری و انجام وظایفت نشان بده به شکرانه ی این نعمت الهی ای که خدا، امروز، در روز عرفه، روزی ات کرده . نعمتی که چه بسا به خوبانش می داده و دارایی تو، از استجابت دعای امروزت باشد که گفته ای: هر خیری به هر که داده ای در این روز، به من هم بده.


شما فکر می کنید چند درصد از نعمت هایتان را حتی اندکی شکر می کنید که لیاقت تداوم این نعمت را داشته باشید؟

  • یا زهرا
۰۶
ارديبهشت

 

نخوان که تو هم سرگردان می شوی:



لا اله الا لله.. (1) خدایا جز تو، اله ی نیست و ندارم .. با تمام وجود می گویم که ندارم..

الحمدلله رب العالمین.. خدایا ممنونم که اجازه ام دادی و توفیقم دادی بر ذکر لا اله الا الله (2)..


حیف است صلوات نفرستی .. اللهم صل علی محمد و ال محمد (3).. خدایا درود و رحمتت را خیلی وسیع، بفرست بر محمد و آل محمد..


ذکر الله


 آخ یادم رفت قرار بود استغفار کنم، ماه رجب است .. استغفرالله و اسئله التوبه.. خدایا از تو طلب می کنم... و باز هم شکرت را می کنم تا باز هم به من بدهی: الحمدلله رب العالمین..

  • یا زهرا
۰۲
ارديبهشت

سکوتی عمیق حکمفرما شده است. عمق سکوت، تمام وجودش را گرفته است. یاد مادربزرگ می افتد. یاد پدربزرگ... که هر دو از این دنیا رفته اند. لحظاتی که به خاک می سپردندشان.. چهره پدربزرگش را که مهر بر چشمانش دارد و رنگ به رو ندارد ... داخل قبر می شود.. تمام بدنش کرخت شده است. هیچ حرکتی ندارد. باید کفن بپوشد.. ملحفه اش را دور دستانش می پیچد و دستانش به بدنش چفت می شوند.


چشمانش را می بندد و به یاد داستان سیاحت غرب، با خود می گوید : و من مردم... هیچ حسی در بدن ندارد.. تمام توجه ش به جنازه اش است که حالا او را از کمی بالاتر می بیند. ملحفه ای که دور خودش پیچیده و چشمانی که بسته است. چه سبک بال شده است.


یاد مرگ


تا سقف می رود و فاصله اش که از جنازه بیشتر می شود ترس، تمام وجودش را در بر می گیرد. نکند مرده ام؟ واقعا مرده ام؟ اگر مرده باشم چه کنم؟ من که هنوز نمازهای قضا زیاد دارم. من که هنوز روزه هایم را نگرفته ام. مادرم را ناراحت کرده ام. پول قرضی از این و ان دارم. وصیت نکرده ام که. گناهانم را چه کنم؟ خدایا مرا به کجا می بری با این همه گناه.. وای چه کنم؟ حالا چه کنم؟ بلند شو.. نمیرررررر.. نمیرررررررر...

  • یا زهرا
۲۸
فروردين

نوشتن از چیزهای دم دستی، هم سخته هم آسون. خوندن این نوشته ها ولی خیلی سخته. چون دم دستی است. خودت می دونی . ولی باید طوری بخونی که انگار تازه می خواهی یاد بگیری. یا طوری بخونی که اگر قبلا عمل نمی کردی، الان عمل کنی. خنثی نباشه رفتار.. و این سخته. چون تکراری هست برات و در عین اینکه تکراری هست، باید خودت رو از این تکرار رها کنی ، و نو، ببینی اش.. نودیدن برای استفاده بردن.. والا که اگر درگیر تکرار نمی شوی و استفاده ات را می بری که مرحبا..

 

تشکر و قدردانی کردن


+ پفیلا براش می خرد.. انتظار دارد کودک از او تشکرکند.. تشکر نمی کند.. پفیلا را می خورد و انگار نه انگار.. : این همه برات چیز می خرم ی تشکر هم نمی کنی.. دیگه برات نمی خرم هیچی.

 

+ مقداری پول نیاز داشت. به او دادم . تشکر کرد اما رفت و دیگر پشتش را هم نگاه نکرد. ناراحت شدم. نه به خاطر پولش، نه. پول که چرک کف دست است. لااقل یک احوالی از من می پرسید من که کمکش کردم...

 

  • یا زهرا
۲۴
فروردين

به دستانت بنگر.به پاهایت.  به وجودت، به قلت، به باطنی که در تو نهفته است، به تک تک سلول ها و روحی که در آن ها جاری است...

نگاهی نه از سر پرسش، نه از سر بی تفاوتی و ...

نگاهی بیانداز برای کشف، برای شناختن، برای معرفت...

تو، یک، آیت خدا هستی(1)

 

                    اسمان ها


هر روز، همه چیز تغییر می کند. عالم در جریان مداوم است و هیچ پدیده ای در عالم، در دو لحظه، در یک حالت نیست. بی حرکت و بی جربان بودن یک شی، به معنای نابودی اش است. وجودت هم در حرکت است.. تو همواره با تمام هستی، در جریان هستی.. جریان داری.. تو جزئی از هستی، هستی..

 

اما یک فرقی بین تو ، و دیگر جریانات است..

  • یا زهرا
۰۸
فروردين


-        شد من بخوام کاری بکنم شما تایید کنید؟ خسته نشدین از بس مخالفت کردین؟


 

  • یا زهرا
۱۵
اسفند


مدتی است حقوقم کم شده. امسال که از عیدی هم خبری نیست. به جای اینکه طلبکارشان شوم، بدهکار هم شده ام. خدایا تو که روزی رسان مایی، پس چرا نمی رسانی؟ من چطور این خانواده را با این چندرغازیکه هست مدیریت کنم؟

 

فشار عصبی رویم است. بر می خیزم و وضویی می گیرم تا کمی آرام تر شوم. باید درسم را بخوانم و امتحان جامع را که نتیجه تمام تلاشهایم است به خوبی بدهم اما چگونه می توانم درس بخوانم؟ تمرکز ندارم. از طرفی نمی توانم وقتم را صرف کار و پول در آوردن بکنم. حیف است که نتوانم این امتحان را پاس کنم. خدایا چه کنم؟


  • یا زهرا
۲۸
بهمن

 

برای انجام تکالیفش نیاز به خط کش داشت. باید خط ها را اندازه می گرفت تا بتواند بنویسد این خط ها هر کدام چند سانتی متر است. خط کش را آورد و اندازه اش را زد.. 3 سانتی متر. 5 سانتی متر.. و همین طور تند و تند اندازه ها را می نوشت و راحت تشخیص می داد. به خط پنجم و ششم که رسید شروع کردن به حدس زدن که خط بعدی چند سانتی متر است و بعد حدس خود را آزمود. درست حدس زده بود و خوشحال بود.

 

خط کش برایش یک شاخص شده بود و مدتی که با آن کار کرد، ذهنش توانست خط های دیگر را تشخیص بدهد. انگار که ذهنش نیز، چشمانش نیز، خودشان را نزدیک به شاخص کردند و راحت اندازه گیری را می کردند.

      شاخص

اوایل خیاطی، الگو که می کشید خط ها کج از آب در می آمد. باید همه را با متر اندازه می زد تا کم و زیادی نشود. خیلی سختش بود که اینقدر دقیق بخواهد ریز به ریز ساسون ها و درزها را علامت بزند. چه کوک هایی که به خاطر اندازه های اشتباهش ، باز نکرده بود و دوباره از اول، کوک نزده بود.


اما حالا که چند سالی می گذرد، چشمانش شده است متر.. نیم میلی متر هم چیزی کج باشد همان اول می فهمد و هر چه می خواهند به او ثابت کنند که این خط صاف است قبول نمی کند. خط کش می آورند و مشخص می شود که بله، نیم میلی متر کج بوده. دیگر چشمان او، برای اندازه گیری شاخص شده بود.


 

  • یا زهرا
۲۴
بهمن

از همان ابتدا، وقتی هدفی نداشته باشیم، خارج از ضرورت ها و باید ها و نباید ها گام برداشتن، کمترین خطایمان می شود.

نصف شب است.. به جای اینکه در خواب و استراحت باشد برای فردایی بهتر و پر تلاش، نشسته است و ترانه ها و سرودهای مختلف را جستجو می کند . اولویت انتخابی او این است؟


     انسان


واقعا این سوال مهمی است که آیا او، به اندیشه و منطق خودش این را انتخاب کرده است؟ یا اینکه حس کرده و یک هو به ذهنش خورده که خوب است الان دنبال فلان چیز بگردد و در این ساعات کم سرعتی نت، دنبال چیزی است که به ذهنش خورده است؟

 

  • یا زهرا
۱۴
بهمن


یک آزمایش علمی:


مرحله اول: بادکنکی رو باد کنید. سوزنی را به قصد تراکندن به بادکنک بزنید. چه اتفاقی می افتد؟


بادکنک


مرحله دوم: بادکنکی رو باد کنید.. یک تکه چسب نواری، بزنید روی یک قسمت اون. یک سوزن ته گرد بردارید و به قصد تراکندن بادکنک، روی قسمتی که چسب نواری زده اید فرو کنید. حالا چه اتفاقی می افتد؟


مرحله سوم: بادکنک دیگری را باد کنید. مانند مرحله قبل، روی چسب نواری ای بچسبانید. و دومرتبه ، یک تکه دیگر چسب نواری روی همان بخش قبلی بچسبانید.. حالا سوزن را بردارید و فرو کنید به قصد تراکندن.. چه اتفاقی افتاد؟

  • یا زهرا
۰۹
بهمن

می پرسم: شما وبلاگ من رو خوندین؟

و با خودم می گویم، دوباره این وبلاگ را به خودت نسبت دادی.. این من ها را بگذار کنار کمی...

می گوید: یکی دو بار سر زدم... اما مشتری ثابتش نبودم

فکرم را بلند برایش می گویم که: پس موفق نبوده وبلاگم

و باز با خود می گویم: یادت رفت؟ دو ثانیه پیش به خودت نهیب زدی که منیت را بگذاری کنار، باز هم می گویی وبلاگم!!!

و آن بنده خدا متعجب از این جمله، می ماند چه بگوید و از سر تواضع و اخلاقی که دارد، پاسخ های متواضعانه می دهد و من . . . . . . مانند فیلم هایی که در پس زمینه، حرکت قطار و ماشین و ابرها و ... به سرعت نشان داده می شود و سوژه ، میان صفحه تلویزیون، متفکر و مبهوت، خارج از هیاهوها ایستاده است، در اندیشه خود غوطه می خورم که .. همین منیت توست که مانع می شود و نور مطالب را به رخ مخاطبانت نمی تاباند..


     باران پاک کننده  


او می رود و من، همین طور خیره به صفحه مونیتور...

  • یا زهرا
۳۰
دی


روزها می گذرد و می گذرد و می گذرد و من ، همانی بودم که هستم.

البته این ظاهر قضیه است که همانی بودم که هستم ولی در اصل، پیرتر شده ام. عمرم کم تر شده است. دیگر چیزی به انتهای این راه نمانده است و من هنوز، اندر خم همان کوچه ی اول مانده ام و ایستاده ام.. چرا؟

               علامت سوال

 

  • یا زهرا
۲۰
دی

 

بعضی آدم ها هستند که واقعا واژه انسان و آدم، برازنده وجودشان است. در طول روز، هر جا که بروند و هر چه که بکنند، برای انسان آموزنده است و زیباست. حرفهایشان نوش است حتی اگر تلخ باشد و متذکر اشکالهای ما بشوند و اخم و لبخندشان برایمان دل نشین است. وقتی دوربین چشم و دلت را با آن ها همراه کنی، نمی توانی در کارهایشان چیزی غیر از خیر و نیکی و خوبی بیابی.. این دقیقا همان رمز زیبایی درونشان است .

گنج

در طول روز، نگویم ساعت به ساعت که هر دقیقه و هر چند دقیقه، بهتر است بگویم با انجام هر کار جزئی ای، در حال جمع کردن توشه و ثواب هستند. نه فقط مقدم اند به انجام دادن کارها، سخت یا مشکل، کارهای ساده یا صعب، در شأن یا .. هر چه که بر زمین مانده، همه را حاضر اند انجام بدهند و قبل از اینکه کسی از آن ها بخواهد، یا کسی برود که آن کار را انجام بدهد، آن ها در حال انجامش هستند...

  • یا زهرا
۱۲
دی

 

یادتون هست چندتا از موقعیت های خیلی حساسی که معمولا هم ما از دستش می دیم رو براتون تعریف کردم؟ همان پدری که خوابش می آمد و بچه ها سرو صدا می کردند؟ یا همان همسری که با کلامش، دلی را شکست؟ یا .. برای خیلی ما این سوال پیش می یاد که خب چطوری اون لحظه رو از دست ندیم؟


     در محضر خدا هستی

حالا بر فرض هم من این مطلب رو براتون گفتم، آیا قراره بشنویم یا اینکه عملیاتی اش کنیم؟ تا حالا مطالب رو با چه زاویه دیدی می خوندین؟ اینکه یه مطلبی خونده باشین؟ اینکه ی چیزی یاد بگیریم؟ یا اینکه این چیزی که شاید می دونستیم و یا تازه یاد گرفتیم رو در زندگی ام، در لحظه هایی که همان لحظه ها، زندگی ام رو داره می سازه پیاده اش کنیم؟ اگه اهل پیاده کردن هستیم بسم الله. والا خودمون رو خسته نکنیم با خوندن نوشته هایی که هیچ نکته ی ادبی حرفه ای دنیایی ای نداره..


  • یا زهرا
۰۶
دی

 میز کار


نشسته ای. چهار زانو. می خواهی انگشتان را بر کیبورد بزنی و شروع به نوشتن کنی.. لحظه ای درنگ.. برای چه می نویسی؟ برای که می خواهی قلم بزنی؟ با مدد چه کسی این دستان حرکت می کند ؟ این نوشته چه سودی برایت خواهد داشت؟ به لحظه، تمام پاسخ ها را در ذهنت مرور می کنی و از خاصیت برق آسا بودن حرکت ذهنت استفاده می کنی و می گویی لا حول و لا قوه الا بالله.. بسم الله می گویی و انگشت سبابه ات بر صفحه می نشیند که ب... بسم الله..

 

  • یا زهرا
۰۵
آذر

             زائر


تازه از خواب بلند شده بود. هنوز چهره و حالت هاش خوابالوده بود. به قول ما بچه های مجازی، سیستمش هنوز ریبوت نشده بود. وسایلش رو مرتب کرد. همه رو داخل کوله اش گذاشت. به سر و صورتش آبی زد و نفس عمیقی کشید. چشم هایش را بست و چند ثانیه ای بدون حرکت با چشم بسته ماند. لبخند بر لبانش امد. چشم هایش را باز کرد. یا علی گفت و از جایش برخواست. کوله اش را به پشتش انداخت. کفش هایش را به کمربندش محکم کرد و به سمت صاحب چادر به راه افتاد.

  • یا زهرا
۰۳
آذر

چشم می چرخاند. لبخند می زد. روی نگاهش حساس شدم که کجا ها رو نگاه می کنه و لبخند می زنه. آخه پیرزنی به این ناتوانی و چه به لبخند. این همه درد و سختی و ناتوانی و نقص. خیلی وقت بود که کنار خیابون ایستاده بودم. پیرزن ارام ارام راه می رفت و به هر چیز که نگاه می کرد گل از گلش می شکفت. دیگه داشتم شک می کردم که عقلش زائل شده نکنه؟!

بعد از ده دقیقه ای این پنج شش متر رو اومد جلو و رسید کنار پنجره ماشینم:

-        سلام مادر. بفرمایید بالا برسونمتون..

-        پیر شی دخترم.. ممنونم..

و باز هم لبخند.. به خودم گفتم یا باید بری پایین و محترمانه کمکشون کنی سوار بشن یا اینکه باید ده دقیقه دیگه صبر کنی ..

  • یا زهرا
۲۵
آبان

           ایت الله بهجت


... عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: فی التّوریة مکتوب: یا ابن آدم، تفرّغ لعبادتی، أملأ قلبک غنى و لا أکلک إلى طلبک، و علىّ أن أسدّ فاقتک و املأ قلبک خوفا منّی. و إن لا تفرّغ لعبادتی، أملأ قلبک شغلا بالدّنیا، ثمّ لا أسدّ فاقتک و أکلک إلى طلبک. (1)

«فرمود حضرت صادق، علیه السلام، که در تورات نوشته شده است: اى پسر آدم، فارغ شو از براى عبادت من، تا پر کنم قلب تو را از بى‌نیازى و واگذار نکنم تو را به سوى طلب خویش، و بر من است که ببندم راه فقر تو را و پر کنم دل تو را از خوف خویش. و اگر فارغ نشوى براى عبادتم، پر کنم دل تو را از اشتغال به دنیا، پس از آن نبندم فقر تو را و واگذارم تو را به سوى طلبت.»


اگر با دقت روایت را نخواندی دوباره برگرد و بخوان. عجیب روایتی است. از سنت های الهی خبر می دهد. آن هم سنتی که همه ی ما دنبال آن هستیم و به اصطلاح سوراخ دعا را گم کرده ایم.

  • یا زهرا
۲۴
آبان

من، یک جوجه را دیدم. یک گل را دیدم. آسمان را دیدم. درختی را دیدم. آبی را ، ابری را، خورشید تابانی را، ستاره های درخشانی را، همه را دیدم اما یک روز، به این اندیشیدم که این ها همه با این نظم روزانه، برای چه هستند؟ آنوقت شد که حس کردم باید خودم را ببینم. خودی که همه ی این ها را می بیند و رفت و آمدشان را می فهمد و از این ها نفع می برد.

پازل

من، انسانی که در تعامل با گیاهان و حیوانات و آسمان و ابر و باد و خورشید و درختان و طبیعت هستم. از امروز، خودم را هم که دیدم، احساس کردم همراهی با من است که با او سخن می گویم. در خودم، قلبی را دیدم که در آن قلب، به دیگری عشق می ورزیدم. عشقم را نثار آدمیانی چون خود که کردم، آرام نگرفتم ..

  • یا زهرا
۲۵
شهریور

قراره بریم مسافرت. کجا؟ نجف(1)، کربلا(2)، کاظمین ... از مسیر مهران.. همان جایی که برادرانمان جونشون رو دادن که ذره ای از خاک میهن اسلامی مون دست دشمن نیافته. اولش باورمان نمی شد. اما یواش یواش که هی بهش فکر می کردیم، انگار باورمان شد که می خواهیم برویم و باید ساک ببندیم.


          نورانی شدن

موقع بستن وسایل، حالت ذکر و دعا غلبه کرده بود. ناسلامتی قراره به دیدار آقامون امیرالمومنین بریم. به دیدار مولامون سالار شهیدان، مگه می شه موقع بستن ساک سفر، یاد اهل بیت رو نداشت! از همه حلالیت طلبیدیم (3) و ملتمسانه درخواست دعا کردیم که با معرفت به زیارت اهل بیت عصمت و طهارت برویم. سعی کردیم چند روز آخری که در کنار خانواده ها هستیم، آنقدر خوب باشیم تا بوی خوش بودنمان، مشامشان را نوازش دهد. از همین جا غسل زیارت(4) کردیم و وضو گرفتیم که اگر از دنیا رفتیم، شهید شده باشیم(5).. زمان، زمان رفتن شده بود.

  • یا زهرا
۲۱
شهریور

امروز سرزنده تر و شاداب تر از روزهای قبل بودم. از صبح زود که برای نماز بلند شدم، نخوابیدم. قرآنی خواندم (1)و مطالعه کتابی که خانم رسولی داده بودند. همان کتابی که معرفی کرده بودم. بلورچی. بعد یه کم چرتم گرفت. برای اینکه خواب از سرم بپره  خونه رو تمیز کردم (2)و .. خلاصه کلی کار کردم. داشتم فکر می کردم هر روز اینقدر کار نمی کردم و چی شد که امروز اینقدر وقت داشتم و به همه کارها رسیدم؟

            کار

تازه ده صبح شده بود و همه کارهامو انجام داده بودم که هیچ، به مامان هم کمک کرده بودم. نشسته بودم تو آشپزخانه و غذا پختن مادر رو نگاه می کردم. مادر داشت خوراک لوبیا بار می گذاشت و ادویه ها و .. نگاهی به من کرد و گفت: چیه نشستی این جا.. گفتم: کار ندارم خب. بیکارم.. مادر گفتن: همه کارهاتو کردی؟ مال اینه که صبح زود بیدار شدی .. انگار وقت زیاد آوردی.. خب برو کتاب بخون دختر خوب.. الان شما تو سنی هستین که هی باید کتاب بخونین(3).. وقت کردی هم یک سر برو پیش خانم رسولی.. کمک ایشون بکن.. ما که کاری نداریم تو خونه..

با خودم فکر کردم بد فکری هم نیست. می رم کمک خانم رسولی.. حاضر شدم و رفتم دم خونشون. جریان را گفتم که اومدم کمکتون و کاری نداشتم و ..

  • یا زهرا
۱۸
شهریور

اصلا حوصله هیچ چیز و هیچ کس را نداشتم. کارد می زدی خونم در نمی آمد. نه اینکه خیلی عصبانی باشم. از بس بی تفاوت شده بودم. چند روز بود که نه سراغی از خانم رسولی گرفته بودم و نه خیلی با پدر و مادرم حرف می زدم. ترجیح می دادم دائم بخوابم و تو رختخواب از این ور به آن ور بشوم. هر بار با یک صدایی بیدار می شدم و دوباره می خوابیدم. این بار مادر پشت در اتاقم بود و در می زد.

- تق تق.... خانم رسولی پشت تلفن ان.. با شما کار دارن..

- بگین من خوابم. حال ندارم

و دوباره گرفتم خوابیدم. بعد از نیم ساعت دوباره با صدایی بیدار شدم. حوصله خوابیدن نداشتم. از طرفی حال و حوصله بلند شدن هم نداشتم. ی کم غلت زدم و آخر سر بلند شدم. ساعت حدود از 11 گذشته بود. به طبقه پایین رفتم. مادر داشت با کسی صحبت می کرد. حتما باز هم یکی از همسایه ها درد و دلش گرفته و آمده با مادر صحبت می کند. به صورتم آبی زدم. کار خاصی نداشتم و همین طور نشستم توی آشپزخانه. هر چه صبر کردم مادر نیامد. برای همین باز هم برگشتم به اتاقم و روی تحت دراز کشیدم. در اتاقم زده شده. حدس می زدم مادر باشد برای همین نشستم و گفتم بفرمایید. در باز شد اما مادر نبود.

+ به. سلااااااااام خانم. ساعت خواب.. چیزی خوردی؟

- ئه. سلام خانم رسولی.. ممنون . بله ی چیزی از تو یخچال خوردم. شما این جا ؟..

+ دیدم چند روزی خبری ازت نیست و مادر هم می گفتن که توی اتاق اکثرا خوابیدی و جواب تلفن رو هم که ندادی.. نگران شدم اومدم دیدنت.. حالت خوب نیست؟

  • یا زهرا
۱۵
شهریور

برخی از دوستان از ما جا موندن و نتونستن مطالب رو با ما پی بگیرن. برای اینکه یه فرصتی باشه برای این دوستان و یه تاملی هم برای خود ما تا با انگیزه ای بیشتر و بهتر بتوانیم قدم های بعدی رو برداریم، مروری می کنیم بر چیزهایی که تا الان یاد گرفتیم و حساب می کشیم از خودمون که چقدر به بسته پیشنهادی که مطابق با نیازها و ویژگی های ماست، عمل کرده ایم.

                   تفکر

بسته پیشنهادی، همان سبک زندگی است که خداوند بواسطه پیامبر از طریق قرآن و کلام حضرات معصومین علیهم السلام و سیره آن ها برایمان فرستاده است. توسط افرادی از جنس ما تا الگویی باشند برای ما.

در این جا ، جایگاه قرآن را در سبک زندگی یک انسان الهی بیان کردیم  و روی این جایگاه تفکر و تاملی داشتیم.

در این جا فهمیدیم که قرآن را باید خودمان در زندگی هایمان به جریان بیاندازیم و جاری کنیم.

در این جا، اشاره ای به ساعت خواب و بیداری یک انسان الهی داشتیم که برای بهره گیری از اوقات سحر و سحر خیزی، به جای شب نشینی ها و خواب ماندن های صبح، شب ها زودتر می خوابد تا از فیوضات سحرگاهان بهره بیشتری ببرد.


  • یا زهرا
۱۲
شهریور

آقا من هر چی فکر کردم نمی دونستم چطوری فکر کنم. یعنی مثلا چطوری فکر کنم به اهمیت قرآن. فکرم نمی یومد.. شما تونستین فکر کنین؟ الانم تا چند دقیقه دیگه باید برم پیش خانم رسولی.. اگه ازم بپرسن که فکر کردی چی بگم؟

الان دو سه دقیقه مکث کردم و داشتم فکر می کردم که چطوری باید فکر کنم.. مثلا فکر کنم که قرآن از سمت کی اومده؟ خب معلومه خدا فرستاده(1). دیگه به چی اش باید فکر کنم؟ مثلا فکر کنم که چرا خدا قرآن رو فرستاده؟ اینم بازم معلومه. مگه نگفتن ی بسته پیشنهادی هست. برای بهتر کردن زندگیم اومده(2). یک سری پیشنهادهایی داره که من اگه بهش عمل کنم موفق تر می شم. اگر عمل نکنم خب طبیعیه که موفق نمی شم(3).


              قرآن خواندن


مثلا فکر کنم که چطوری قرآن اومده؟ اینم خب معلومه. این همه مامان و بابا گفتن بهم که قرآن بر پیامبر وحی می شده(4). یعنی آیاتش رو فرشته برای پیامبر می خونده و ایشون هم برای مردم می خوندن.. هاااا یه چیز جالب. وقتی این طوری بوده قرآن، یعنی پیامبر مدام برای مردم قرآن می خونده (5)و اتفاقات مختلف که می افتاده آییه نازل می شده، در زمان پیامبر این قرآن بین زندگی مردم جریان داشته. همون جریان داشتنی که خانم رسولی می گفتن.

مممم . . .   دارم فکر می کنم دیگه..

  • یا زهرا
۱۱
شهریور

-  حالا باید چه کاری بکنم؟

+ طبیعیه که شما قبلا یک سری کارهایی رو می کردی. و از الان می خواهی بررسی کنی که چقدر این کارها طبق پیشنهادات خدا بوده و چقدر نبوده. چقدر منطبق بر رفتار و سیره اولیا خدا هست و چقدر نیست. یکی از کارهای مهمی که باید تمرینش رو داشته باشیم اینه که روی خودمون و رفتارها و کارها و حرفها و فکرهامون مراقبت داشته باشیم. نزاریم هر حرفی الکی زده بشه و هر کاری بی هدف انجام بشه. به خودمون و کارهامون توجه کنیم. .... دیگه قرآن رو باز نکردی؟

           قرآن


-  نه اون طور ولی کنار خودم نگهش داشتم. اگه قرآن رو همین طوری بدون اینکه معنی اش رو بفهمم بخونم فایده ای هم داره؟

+ نظر خودت چیه؟

  • یا زهرا
۱۰
شهریور


-  بله. نگاهش کردم. الان هم با خودم آوردمش.... راستش قرآن رو که تو خونه داشتیم ولی کتاب مفاتیح الحیاه رو نگاهی کردم. آیت اللهی نوشته بودن. اونوقت این نوشته سنگین نیست برای من؟

+ بله آیت الله جوادی آملی حفظه الله. نه عزیز سنگین نیست. ساده و روان نوشتن. منتهی برخی جاها روایاتش رو خوبه که با هم صحبت کنیم تا بهتر بدونیم که چه جوری در زندگی مون جاری اش کنیم.

-  خود این جاری کردن رو گمونم باید بیشتر برام توضیح بدین ها..

+ به نظر خودت جاری کردن یعنی چی؟

-  یعنی اینکه بهش عمل کنیم.

+ درسته. خب حالا چرا برات سوال شد که ممکنه مفهومش رو اشتباه متوجه شده باشی؟

  • یا زهرا
۰۹
شهریور


+  امروز زودتر از همیشه اومدی..

-  آخه منتظرم بسته تون رو بهم بدین. یعنی همون بسته ای که پیشنهادشو می دادین و من هم تصمیم گرفتم که به هر چی توش هست عمل کنم.

+ واقعا چنین تصمیمی گرفتی؟ هر چی گفته رو عمل می کنی حتی اگه دوست نداشته باشی؟

-  بله. هر چی

+ چرا خب؟ مگه می شه ادم چیزی رو که دوست نداره به خاطر پینشهادی انجام بده یا چیزی که دوست داره رو رهاش کنه؟

-  شدنش که می شه. درسته سخته. شاید ناراحت کننده هم برام باشه ولی می شه. رو این ها خیلی فکر کردم. که شاید پیشنهادهایی داده باشه که برای من خیلی سخت باشه. یا شاید بگه کارهایی رو انجام نده که برای من عادت شده باشه و دلنشینم شده باشه. ولی تصمیم گرفتم که به همه پیشنهادهاش عمل کنم چون اساس این بسته، از خداست (اینجا). و قراره من رو به سمت خدام برسونه(اینجا). چون شما گفتین که این بسته هر چی که بگه متناسب با ویژگی های من هست (اینجا). هر پیشنهادش جوابگوی نیازهای من هست. منطبق بر خواسته ها، ویژگی ها و ظرفیت و تحمل من هست. مگه این رو نگفتین؟


  • یا زهرا
۰۸
شهریور

این بار خیلی راحت و ساده تر از قبل حتی،  اما عمیق... دیگر فهمیده ام که تویی که اکنون نشسته ای به خواندن این مطلب، عقلی ظریف و روحی وسیع داری و نمی خواهی اضافه گویی ببینی . یک کلام مخلص کلام:

                                                    لا اله الا الله...

یک کلام بگویید لا اله الا الله  تا رستگار شوید (1) .. این اساس بسته پیشنهادی است. محور کلی تمام پیشنهادات این بسته. می خواهی بگو چتری است که بر این بسته قرار داده شده، یا می توانی مانند این انرژی درمان ها بگویی هاله ای که دور این بسته را پوشانده .. هر کاری بکنی، هر حرفی بزنی، هر چیزی را بخواهی انجام دهی، یا انجام ندهی، فکر کنی یا حرف بزنی، در هر انجام دادنی یا هر انجام ندادنی باید این الله باشد.. نباشد آن کار و رفتار و ترکت، داخل این بسته قرار نمی گیرد..


می دانی که، بسته ای به تو می دهم هم پر و هم خالی (2) ..

  • یا زهرا