۱۰
آبان
رفتارهایش عجیب و غریب شده بود. اتاقها را جارو میکرد. دستشویی را مرتب تمیز میکرد. ظرفهای کثیف را زود میشست. هر جایی را که میدید آشغالی چیزی افتاده، در خانه، خیابان، مسجد، هیئت و .. در کل، هر جایی که پا میگذاشت، برمیداشت و تمیز میکرد. واای خدا! نکند وسواسی شده!..
- میگما مرتضی، چرا اینقدر تمیزکاری میکنی؟ نکنه وسواسی شده باشی؟چنان متعجب نگاهم کرد که پشیمان شدم از
گفتنش.