تک تک هدایا را که باز میکرد، از چهره خندانش میفهمیدیم چقدر خوشحال شده. همهمان خوشحال بودیم الا یک نفر. آخر سر هم، همان یک نفر، با همان دلخوریاش، به آن کودک 7ساله گفت: تشکر کن. کودک نفهمید. بلندتر گفت: فلانی، تشکر کن. از صدای بلندش، همه، جا خوردیم. ذهن کودک که قفل کرد، بنده خدا. و سر همین تشکر نکردن، آن فرد با دلخوری قهر کرد و رفت و این اتفاقی که میتوانست خوشایند باشد را، برای همه تلخ کرد.
کاری به درستی و نادرستی رفتار نداریم. دقت اینجاست که این ناراحتی یعنی چه؟ به کسی احسانی بکنی و اگر تشکر نکرد، ناراحت شوی. برق چشمهایش، تشکر نبود برایت؟ راضیات نکرد؟ به این چه میگویند؟