وعده

وَعَدَ اللَّهُ ...

وعده

وَعَدَ اللَّهُ ...

وعده

بیاندیش:

در حال ساختن عالمی هستی که تا بی نهایت، در آن زندگی خواهی کرد..

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

"طرح صمیمانه با امام "

✍️هر روز، قلم به دست می گیریم و برای امام زمان ارواحناله الفداء، نامه ای می نویسیم. به حضرت سلام می کنیم و درد و دلی عاشقانه، عارفانه، از سر صدق خواهیم داشت.

🌺باور دارم این دعوت، از سمت خود حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف است و ما اجابت کننده ایم. فدای مهر و محبت تان بشویم آقاجان.

👈نامه های خود را به آیدی @yazahra10 در ایتا بفرستید.

📌نکته 1: در صورت تمایل، نام مستعار یا نام و نام خانوادگی خود را نیز بفرستید
📌نکته 2: حتما #صمیمانه_با_امام را در پیامتون قید کنید.

✍️نامه های ارسالی حاوی هشتک، در صورتی که قابلیت انتشار داشته باشند، به اسم خودتان در کانال گذاشته خواهند شد.

🔹ایتا:
📢 https://eitaa.com/joinchat/3492216926C09c394f203

🔸بله:
📢 https://ble.ir/samimane_ba_emam

🔹سروش:
📢 https://sapp.ir/joinchannel/ZlyYeGiTVIH8xgCsv2NROb9E

📣کانال #صمیمانه_با_امام در سروش، ایتا، بله

🆔 @samimane_ba_emam

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

💥نگاه

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۴۶ ب.ظ

 

 

🔻تمام تنش به لرزه افتاد. تا دیروز فکر می کرد حق دارد پدرش را که از کودکی در حق او ظلم ها کرده بود، فحش بدهد. وقتی او را در جمع خانواده می بیند، نگاه نامهربانش را به او بدوزد. در دلش او را سرزنش کند. اما از دیروز مدام استغفار می کرد و به این فکر می کرد که چطور این همه سال را جبران کند. انگار همین دیروز بود...

-  پدر عزیزم، شما با این کار، باعث شدید تمام سرمایه ام سوخت بشه. پدرجان آخر چرا؟ من به شما اعتماد کرده بودم و وکالت دادم. پدر!

 

🔹پدر، روی صندلی چرخان نشسته بود. بدون هیچ نگاه و توجهی، صندلی را چرخاند و پشتش را به پسرش کرد. روزنامه را ورق زد. پدر نمی دید اما خودش می دانست چه نگاه غصب آلودی روانه پدر کرده بود. سعی می کرد جلوی پدر چشم و کلامش را کنترل کند اما در غیابش، یا وقتی نگاهش به او نبود؛ دیگر آزادانه هر طور دلش می خواست به پدر نگاه می کرد و عقده هایش را خالی!

-  آخر پدر آدم که این کارها را با او نمی کند. تمام سرمایه ام را بر باد داد. از صفر شروع کردم. ابهت و جایگاهم را جلوی زن و بچه ام خراب کرد. زندگی ام را تا مرز طلاق برد. این همه ظلم های بزرگ. کوچک تر هایش بماند. چه کتک ها و فحش ها که نخوردم. آبرویم در مدرسه، جلوی مدیر و دوستانم به خاطر رفتار پدر، ریخت. حق دارم لااقل وقتی چشمش به من نیست، خشمگین نگاهش کنم. در دلم فحش بدهم. جلوی رویش که نباید! این را مادرم همیشه می گفت. احترام پدرت را نگه دارد والا بدبخت می شوی. جوان مرگ می شوی! تا دیروز فکر می کردم حق دارم چنین پدری را در خفا، فحش دهم و نگاه خشمگینانه ام را روانه اش کنم. حالا چهل و پنج ساله شده ام و فهمیدم که همان نگاه را هم نباید می کردم. مادر جان، نور به قبرت ببارد. کاش این را هم به من می گفتی.

 

☘️از سر مزار مادر برخاست و گفت:

-  چاره چیست! تمام نمازهایم را باید قضا کنم. خدایا مادرم را بیامرز. مرا ببخش. پدرم را هم ببخش و او را از ظلم کردن به خودش و دیگران نجات بده

 

 

🌺امام صادق علیه السلام :  مَن نَظَرَ إلى أبَویهِ نَظَرَ ماقِتٍ و هُما ظالِمانِ لَهُ ، لَم یَقبَلِ اللّهُ لَهُ صَلاةً .

🍀هرکه به پدر و مادر خود که به او ستم کرده اند کینه توزانه نگاه کند، خداوند هیچ نمازى از او نپذیرد.

  📚الکافی  ,  جلد۲  ,  صفحه۳۴۹

 

@salamfereshte

#ارتباط_با_والدین

#احترام_به_والدین

#احترام

#حدیث

#داستانک

#تولیدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">