ما ز روی استقامت سرو این بستان شویم
اگه به موضوعات
گوشه وبلاگ یه نگاهی بکنین می بینین بیشتر به مسئله ارتباط ما با خدا و با خودمون
پرداختیم. به نظرتون این دوتا چه اهمیتی داره؟ چرا ما نیامدیم مثل سایر وبلاگ ها و
.. از ارتباط با دیگران و نوع برخورد با همدیگر و .. با هم حرف بزنیم ؟ جواب این
سوال باشه برای شما.. خوشحال می شم تو نظرات بفرمایید
اما در همه ی این حرفها و عمل ها و احیانا تمرین هایی که برای هر پیشنهاد ارائه شده یا به ذهن خودتون می رسه نکته ای مهمه .. و همین نکته ی مهمش هست که ما رو می رسونه به جایی که باید برسونه..
اگه با خودم قرار گذاشتم قران رو بخونم، بعد بفهمم، بعد عملیاتی اش کنم؛
اگه با خودم قرار گذاشتم با قلبم به خدا بیشتر توجه کنم؛
اگه با خودم قرار گذاشتم طهارت ظاهری ام رو بیشتر اهمیت بدم تا در باطنم هم، خداوند مرا طاهر تر کند، وضو بگیرم و از نور آن برای طهارت باطنم استفاده کنم؛
اگه تصمیم گرفتم حالت های قبض خودم رو با یاد خدا به کمترین اندازه برسونم و با یادش، ذهنم رو از هر چه غیر اوست، خارج کنم؛
و ...
همه ی این تصمیمات خوبه. عالی. اما چطور می شه که فقط یکی دوبار انجامش می دم؟
(لفظی رو حضرت امام رحمه الله علیه در چهل حدیثشون به کار می برن که برای من خیلی دلنشینه.. عزیزم.. دوست دارم با همان لحن بگویم و بخوانی..با تمام وجود..)
عزم
و تصمیم و اراده ات را گرفته ای، قدم هایی هم برداشته ای، برای برداشتن قدم های
دیگر ، فاستقم کما أمرت(1).. استقامت بورز.. با کمی مراقبت هم می توان این حالت را
به دست آورد.. با نگاه کردن به هدفی که داری می توانی پایدار بمانی.. عزیزم.. تو
قرآنت را بخوان، خداوند طالب تر از توست به خواندن هایت.. تو نمازت را اول وقت
بخوان و وقت اول را برای نمازت باز کن، خداوند مشتاق تر از توست که تو سر وقت به
محضرش بار یابی.. تو یاد خدا را در طول روز داشته باش، با نیت هایی که می کنی، قدم
بر می داری شکر خدا رامی کنی که توان قدم برداشتن را به تو داده است، دست نوازش بر
سر فرزندانت می کشی، دستان مادر و پدرت را می بوسی، شکر به سراغت می آید که تو را
فرزند و پدر و مادری هست.. تو حواست به لحظه اکنون و حال باشد که چه لحظه شاد و پر
نوری خداوند به تو داده، او راغب تر است به اینکه این لحظه ات را با بهشتی برین
معاوضه کند.. با دیدار خودش معاوضه کند.. تو حواست به این ها باشد، اگر خدا کمکت
نکرد.. حواست به خدا باشد که کمکت می کند و یاری ات می رساند، اگر روحیه استقامت
را در تو بالا نبرد..
.. عمل کردن .. اندیشه و نگاه به عاقبت و هدف داشتن... آنگاه استقامت ورزیدن.. (2)
هر عملی، نیت می خواهد. نیت ها اندیشه می خواهد. اندیشه و تفکر هدف می خواهد.. پس اول هدفت را انتخاب کن که می خواهی چگونه باشی و کجا باشی و برای چه امده ای و چراهای دیگر.. بعد اندیشه کن برای این هدفت و رسیدن به عاقبتی نیکو.. سپس عمل مناسب را برگزین و انجام بده. در عمل همواره نگاهت به هدفت باشد. به عاقبت امر باشد.. و همین نگاه و هدف، برایت انرژی ای می آورد و می توانی استقامت بورزی..این هم یک تکه از پازل زندگی مان است..
شهید صدر در کتاب استقامت خود که کتابی بسیار زیبا و کابردی است داستانی را نقل کردند. ایشان به نقل از پدرشان می فرمایند(3):
"سید جمالالدین اسدآبادی در یک از نوشتههایش مثلیمیآورد و میگوید:
« مسجدی بود که هر کس شب را در آن مسجد به روز میآورد، میمرد و صبحگاهان جنازهاش را بیرون میآوردند، مردی که در اثر فشار زندگی تصمیم به خود کشی گرفته بود، به سوی مسجد روان شد تا شب را در آنجا به سر برد وتصمیم خود را جامه عمل بپوشاند، هنگامی که در آنجا دراز کشیده بود وباکنجکاوی فراوان، مترصد بود که ببیند چه میشود و چگونه اسباب مرگ فراهم میگردد، ناگهان صدای عظیمی را شنید که از ستون مسجد برخاست و پساز اندی، صدای عظیمتری برخاست و پی درپی صداها عظیمتر و رعب آورتر میشد، او پنداشت که این صداهای رعد آسا، مقدمه برای آمدن قاتل و یا افتادن چیزی است که مرگ به وسیله آن محقق میشود، بانگ زد که من آمدم در اینجا بمیرم، به این صداها احتیاج نیست، کار خود را انجام دهید که صدایی عظیمتر ورعب آورتر برخاست، او خندهای کرد و سخن خود را تکرار نمود و گفت: اینچیزها در من تاثیری ندارد، کار خود را انجام دهید، باز هم صدای عظیم و رعدآسایی بر خاست که در و دیوار را به لرزه در آورد، او همچنان نشسته و منتظربود که سر انجام چه میشود که ناگهان ستون مسجد شکافی خورد و مقداری خاک از آن برزمین ریخت و دیگر تا صبح صدایی شنیده نشد و آن مرد، زنده از مسجد بیرون آمد و معلوم شد که در آن ستون، طلسمی بوده که شکننده آن، کسی بوده که مرعوب آن صداها نشود و در برابر آن توپهای توخالی، پایداری کند دیگران باشنیدن آن صداها مرعوب شده و از میدان به در میرفتند و جان میدادند، ولی این مرد، چون از جان گذشته بود، مرعوب نشد و پوچ بودن آنها را به چشم دید.» "
ما هم اگر، در برابر کارهایمان و عزم هایمان استفامت بورزیم و تسلیم سستی ها و بی حالی ها و مشکلات و مسائل روزمره نشویم، می رسیم به جایی که ... بگذارید نگویم به کجا می رسیم.. عمل کنیم و استقامت بورزیم و خودمان شهود کنیم که کجاها خواهیم رسید.. به لطف و مدد الهی..
راه های کسب استقامت را در کلام شهید صدر بخوانید.. عملیاتی است.. تمرین کنیم.. بسم الله.
پ.ن: چند باره بخوانی باز هم کم است.. آنقدر باید خواند و اندیشه کرد و درک کرد تا با او عجین شود.. بخوان باز هم نوشته ها را. بارها بخوانش.. از بالا به پایین. همه را.. برای من یک بار خواندنت کفایت می کند اما سود چندبار خواندنش ، رسوخ کردن در جانت است.. همانی که قرار است حرکتت دهد.. پس بخوان بارها..
-----------------------------
1 . فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (سوره هود/ آیه 112) پس، همان گونه که دستور یافتهاى ایستادگى کن، و هر که با تو توبه کرده [نیز چنین کند]، و طغیان مکنید که او به آنچه انجام مىدهید بیناست.
2 . وَ قــالَ علی علیه السلام: الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهایَةَ النِّهایَةَ،وَالاِسْتِقامَةَ الاْءِسْتِقامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ،وَالْوَرَعَ الْوَرَعَ!إِنَّ لَکُمْ نِهایَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهایَتِکُمْ،وَإِنَّ لَکُمْ عَلَما فَاهْتَدُوا بِعَلَمِکُمْ،وَإِنَّ لِلاْءِسْلاَمِ غَایَةً فَانْتَهُوا إِلَى غَایَتِهِ. (نهج البلاغه ، خطبه 174.)
حضرت على علیه السلام فرمود: عمل، عمل! پس از آن: عاقبت، عاقبت! و نیز: استقامت، استقامت! و سپس : صبر، صبر! و: پارسایى، پارسایى!بى گمان هر یک از شما را نهایت و هدفى معین است، پس راه خود به آخر برید. و بى تردید براى شما پرچم و نشانى است، به دنبال پرچم خویش هدایت جویید، اسلام را نیز غایت و هدفى است، شما باید به سوى آن هدف نهایى به پیش روید.
3 . استقامت، شهید رضا صدر، ص 34.