💧رودخانه
پایش را روی سطح صاف و صیقلی سنگ گذاشت. نزدیک بود سُر بخورد اما تعادلش را نگهداشت. آب روان رودخانه، نرم و آرام، کناره سنگ را گرفته و او را ترک می کردند. قطرات جدیدی که در کنار هم بودند و به کنار او می رسیدند، سلام کرده و نکرده، او را ترک می کردند. گوش هایش جز صدای آب، چیزی نمی شنید و چشمانش جز قطرات به هم پیوسته، هیچ نمی دید. همه حضور شده بود. آبی که به سنگی بزرگ تر می خورد. درد می کشید و کف می کرد و مسیرش منحرف می شد و باز هم به آغوش رودخانه باز می گشت.
دلش می خواست قید خیس شدن را بزند و روی همان سنگ صاف و صیقلی کوچکی که به سختی وزن او را تحمل می کرد، بنشیند و خود را به آب بسپارد و با آب یکی شود و روان شود. از کناره سنگ های دیگران سُر بخورد و برود و برود و برود و برود.
- سعید. سعید جان اون وسط چی کار می کنی؟ می افتی ها
- الان می یام
قدم بلندی برداشت و پای راستش را به سنگی دورتر پرت کرد. پای چپ را همین طور و به کناره رودخانه رسید. نگاهی به آب های روان کرد و گفت:
خوب در مسیر هستید و با موانع هم، مسیرتان را فراموش نمی کنید. به همسرش نگاه کرد و لبخند زد. دیگر می دانست جواب رئیسش را چه باید بدهد. در مسیر بودن، انتخابش بود نه پولدارتر شدن.
قُل سیروا فِی الأَرضِ فَانظُروا کَیفَ بَدَأَ الخَلقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشأَةَ الآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ
بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همینگونه) جهان آخرت را ایجاد میکند؛ یقیناً خدا بر هر چیز توانا است.
سوره مبارکه عنکبوت آیه 20