می پرسم: شما وبلاگ من رو خوندین؟
و با خودم می گویم، دوباره این وبلاگ را به خودت نسبت دادی.. این من ها را بگذار کنار کمی...
می گوید: یکی دو بار سر زدم... اما مشتری ثابتش نبودم
فکرم را بلند برایش می گویم که: پس موفق نبوده وبلاگم
و باز با خود می گویم: یادت رفت؟ دو ثانیه پیش به خودت نهیب زدی که منیت را بگذاری کنار، باز هم می گویی وبلاگم!!!
و آن بنده خدا متعجب از این جمله، می ماند چه بگوید و از سر تواضع و اخلاقی که دارد، پاسخ های متواضعانه می دهد و من . . . . . . مانند فیلم هایی که در پس زمینه، حرکت قطار و ماشین و ابرها و ... به سرعت نشان داده می شود و سوژه ، میان صفحه تلویزیون، متفکر و مبهوت، خارج از هیاهوها ایستاده است، در اندیشه خود غوطه می خورم که .. همین منیت توست که مانع می شود و نور مطالب را به رخ مخاطبانت نمی تاباند..
او می رود و من،
همین طور خیره به صفحه مونیتور...