خدمت
صدای اذان در خانه پخش شد. از جا برخاست و وضو گرفت. سجاده اش را پهن کرد. بی حرکت ایستاد. آرام دستانش را تا محاذی گوش بالا آورد و همان لحظه ای که آمد الله اکبر شروع نماز را بگوید، صدای مادر را شنید :
- جواد جان، مامان؛ اگه کاری نداری بیا یک کمکی بده. بدو پسرم
دستانش روی بدنش سر خورد. صدای ذهنی اش فعال شد که "آخر مادر من، الان وقت نماز است، بروید نماز اول وقتتان را بخوانید. لااقل شما نمی خوانید بگذارید ما به نمازمان برسیم. مگر خودتان مدام نمی گویید نماز اول وقت مهم است. حتی از درس هم مهم تر است. خب بگذارید بخوانم دیگر. ای بابا. "
بی توجه به صدای ذهنی اش، لبخند زد. لبه سجاده را روی مهر انداخت و به سمت آشپزخانه رفت: جانم مامان. چه خدمتی از من ساخته است؟
مادر، نگاهی پر مهر، حواله نوجوانش کرد و مهربانانه گفت:
- جانت بی بلا. چه خدمتی از من ساخته است! بارک الله. چه جمله خوشگلی.. خدا خیرت بده. بی زحمت آن در مخلوط کن را از ان بالا بده. دستم نمی رسه. ببخشیدها. شما ماشالله رشید شدی قدت بلند شده. گفتم دیگه چهارپایه نزارم وقتی شما هستی. قربونت.. ممنونم.
= بفرمایید. اختیار دارید. شما جون بخواهید.
- دستت طلا. مسجد نمی یای؟ نماز جماعت ثوابش بیشتر از تنهایی خوندنه ها
= چرا می یام. الان حاضر می شم. شما امر کنید
- شما امر کنید! بارک الله.. این پسر ما امروز چه با کلاس حرف می زنه. خدا خیرت بده. بدو بریم که به نماز اول برسیم.
بِرُّ الوالِدَینِ أکبَرُ فَریضَةٍ .
امام على علیه السلام : نیکى به پدر و مادر، بزرگترین وظیفه است.
. غرر الحکم : 4423.