که بسم الله اول به سنت بگوی
+ امروز زودتر از همیشه اومدی..
- آخه منتظرم بسته تون رو بهم بدین. یعنی همون بسته ای که پیشنهادشو می دادین و من هم تصمیم گرفتم که به هر چی توش هست عمل کنم.
+ واقعا چنین تصمیمی گرفتی؟ هر چی گفته رو عمل می کنی حتی اگه دوست نداشته باشی؟
- بله. هر چی
+ چرا خب؟ مگه می شه ادم چیزی رو که دوست نداره به خاطر پینشهادی انجام بده یا چیزی که دوست داره رو رهاش کنه؟
- شدنش که می شه. درسته سخته. شاید ناراحت کننده هم برام باشه ولی می شه. رو این ها خیلی فکر کردم. که شاید پیشنهادهایی داده باشه که برای من خیلی سخت باشه. یا شاید بگه کارهایی رو انجام نده که برای من عادت شده باشه و دلنشینم شده باشه. ولی تصمیم گرفتم که به همه پیشنهادهاش عمل کنم چون اساس این بسته، از خداست (اینجا). و قراره من رو به سمت خدام برسونه(اینجا). چون شما گفتین که این بسته هر چی که بگه متناسب با ویژگی های من هست (اینجا). هر پیشنهادش جوابگوی نیازهای من هست. منطبق بر خواسته ها، ویژگی ها و ظرفیت و تحمل من هست. مگه این رو نگفتین؟
+ بله. صحبتش رو کردیم.
- خب وقتی که خدا من رو خلق کرده، خودش می دونه که من به چی نیاز دارم؟ و چون می دونسته برای راهنمایی ام این بسته پیشنهادی رو فرستاده. پس من هم، هر چی که باشه، بهش عمل می کنم، تو زندگی ام جاری اش می کنم(اینجا). این فکر ها رو از همون روز اول که صحبتش شد (اینجا) با خودم می کردم و الان 9 روزی هست که درگیرم . دوست دارم آدمی با افکار و رفتاری صحیح باشم(اینجا)، برای همین به این نتیجه رسیدم که هر چی باشه عمل می کنم. خدا خودش کمکم می کنه دیگه. می کنه؟
+ بله خدا کمک کار کسی هست که راهش رو انتخاب کرده و در اون راه، مجاهدت می کنه(1). هر چقدر هم که سخت باشه سعی می کنه از اون راه بیرون نره.
- بسته رو بهم می دین؟
گوشی موبایل رو برداشتم و صدای ضبط شده ام را متوقف کردم. به سمت بسته ای که حاج خانم بهم داده بود رفتم. بسته ساده اما مهمی بود. مهم برای من چون می دونستم توش چی هست. حاج خانم گفتند بسته های تکمیلی هم برای من داره منتهی اون چیزی که الان برای من خوبه همین هست. بزارین عکسش رو براتون بفرستم...
دوست دارم در تمام لحظاتی که من از پیشنهادات این بسته استفاده می کنم باهام باشین. دوست دارم هر چی یاد می گیرم با شما به اشتراک بزارم فقط کاش شما هم یه چند روزی فکر کنین که آیا واقعا می خواین به پیشنهادهای این بسته عمل کنین یا نه تا نوشته های من به دردتون بخوره. والا که مطلب زیاده برای خوندن و چرا می خواین این وبلاگ رو بخونین. نه واقعا.. نه ..نه .. واقعا....
به نظر من جوان ها درسته که می گن سربه هوا تر اند و سرشون داغه ولی اراده ی آهنینی دارن. لااقل من تو جوون های اطرافم ودوستام این اراده رو خیلی دیدم. از همین اراده ام هم استفاده کردم تا تونستم با اون افکار که شاید سختی زیاد داشته باشه و شاید بگه فلان کار رو بکن و فلان کار رو نکن و فلان چیز رو بزار کنار و غیره مقابله کنم و پی همه چی رو به تنم مالیدم. این همه آدم به ما گفتن فلان بکن و فلان نکن، این همه خودم به خودم گفتم فلان کار رو چون دوست داری بکن و چون دوست نداری نکن، خب چی شد؟ حالا یه مدت هم می خوام خودم رو بسپارم دست فرد دیگه ای که بهم بگه این کار رو بکن و اون کار رو نکن. مطمئنا نخواهم مرد. مگه آدم با این چیزا می میره آخه که حالا من نگرانش باشم؟
دوباره گوشی ام رو بر می دارم که صدا رو پخش کنم.. یه کم رفته جلو.. ولی خب اشکالی نداره، همون قسمتی بود که حاج خانم این بسته رو بهم داد. البته ما بهشون می گیم حاج خانم نمی دونم مکه رفتن یا نه. ولی چون خیلی آرووم و با اخلاق اند پدر و مادرم صداشون می کنن حاج خانم منم همین رو می گم.. همسایه مون هستند. یک شب که مادرم نبود برامون نذری آورده بودن. نذری رو که گرفتم ، خیلی مودب و مهربون احوالپرسی کردن و سراغ درس و مدرسه ام رو گرفتن و برام دعا کردن. اون موقع تازه اوایل راهنمایی بودم و خیلی حوصله بودن با غیر دوستام رو نداشتم . حوصله اهل خونه رو هم نداشتم. ولی حاج خانم عجیب به دلم نشست. از اون روز هر از گاهی تو کوچه می دیدمشون و با همون لبخند تحویلم می گرفتن.. گذشت و گذشت تا رسیدم به دبیرستان و گیر و دار انتخاب مدرسه و این ها بودم که یه اتفاقی افتاد و نشد اون مدرسه ای که می خواستم ثبت نام کنم. مجبور شدم همین مدرسه دم خونمون اسم بنویسم و اون جا بود که بیشتر با خانم رسولی آشنا شدم. حالا این ها رو بگذریم. بزارین جریان گرفتن بسته رو تعریف کنم
بسته رو از کیفشون در آوردن. دستی روش کشیدن. بوسه ای زدن. زیر لب دعایی خوندن. از جاشون بلند شدن و به سمت من دو دستی تقدیم کردن. از خجالت آب شده بودم. بسته رو گرفتم. موقع گرفتن بسم اللهی گفتن و لبخند همیشگی شون رو بهم هدیه دادن. منم هاج و واج به این که آخه این دو تا کتاب هم شد بسته؟ ولی خب، دیدم یکی اش قرآن هست، روم نشد این سوال رو بپرسم ازشون. خیلی اهل قرآن خوندن نبودم و هر از گاهی به اصرار مادر ، چند آیه ای می خوندم. می دونستم باید احترامش کنم. برای همین روم نشد بپرسم که قرآن چه ربطی به بسته و پیشهاد و حرفهای قبلی مون داره. اما حالا که دارم فایل صوتی حرفامون رو گوش می دم ، تصمیم گرفتم که خیلی مودبانه ازشون بپرسم. یادم باشه فردا این مورد رو بپرسم.
.
- چرا بسم الله گفتین و بهم دادین؟
+ چون شما می خواهی کاری رو شروع کنی. و من هم بسته ای مهم رو به شما هدیه دادم. بسم الله گفتم که خداوند کارمان را به انجام برساند و به ما برکت بده(2) ..
- واقعا؟ چه جالب.. فقط با یک بسم الله
شروع می کنم کتاب بعدی را ورق زدن و به خوش و بش ها و شوخی هایی که خانم رسولی باهام می کرد گوش می دادم و می خندیدم. کتاب مفاتیح الحیاه. نوشته آیت الله جوادی آملی.. با خودم گفتم: این هم که باید خیلی سنگین باشه. نویسنده اش یک آیت الله هست. اما به خودم گفتم اشکالی نداره. من مرد این راهم. هر چقدر که سنگین هم باشه و ندونم ربطش به بسته پیشنهادی چی هست، بالاخره می فهمم و عمل می کنم
---------------------------
1. وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنین (سوره عنکبوت/ آیه 69) و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.
2. قال رسول الله صلی الله علیه و آله :قالَ اللّه عَزَّ و َجَلَّ... اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ االلهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحوالِهِ؛ امالی(صدوق) ص 1774 - عیون اخبار الرضا ج 1 ، ص 300 ، ح 59
پیامبر اکرم فرمودند خداوند می فرماید: «... هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه الرحمن الرحیم، خداى متعال مى گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم.»