نتوان به امید شک همه عمر نشست
مدتی است حقوقم کم شده. امسال که از عیدی هم خبری نیست. به جای اینکه طلبکارشان شوم، بدهکار هم شده ام. خدایا تو که روزی رسان مایی، پس چرا نمی رسانی؟ من چطور این خانواده را با این چندرغازیکه هست مدیریت کنم؟
فشار عصبی رویم است. بر می خیزم و وضویی می گیرم تا کمی آرام تر شوم. باید درسم را بخوانم و امتحان جامع را که نتیجه تمام تلاشهایم است به خوبی بدهم اما چگونه می توانم درس بخوانم؟ تمرکز ندارم. از طرفی نمی توانم وقتم را صرف کار و پول در آوردن بکنم. حیف است که نتوانم این امتحان را پاس کنم. خدایا چه کنم؟
* * * * * * * *
روزها سپری می شد و با نسیه گرفتن، این بار و خفت و ذلت را طی می کردم. خب نمی شود اینقدر نخورند؟ اصلا چرا باید وقتی من در این وضعیت هستم خانم و بچه ها میوه بخواهند بخورند؟ یا نهار گوشت مرغ بخواهد؟ خدا هم که کمکی نمی کند. اصلا انگار وجود ندارد و مرا به حال خود رها کرده است(1)...
* * * * * * * *
استادم حال زارم را از کجا فهمیده است نمی دانم. نیم ساعت است صحبت می کند اما من گوش نمی دهم (2)که می گوید آزمایش است و خدا فراموشت نکرده و ... از استاد عذرخواهی می کنم و برمی خیزم. آهی می کشم و می گویم: فراموشم کرده. مرا به حال خود گذاشته. اصلا انگار که نیست. نمی شنود. نمی بیندم . . . استاد ، انگشتش را روی لبانم می گذارد و محکم فشار می دهد. (3) سکوت می کنم. بغض سراسر وجودم را گرفته است. از پیش استاد خارج می شوم . . .
* * * * * * * *
پیامک می آید که : "حقوق و عیدی شما واریز شد" همان جا کنار پله ها می ایستم. صدای استاد در گوشم است. آزمایش است . . . به مو می رساند اما پاره نمی کند. مبادا پاره کنی و نتوانی صبوری کنی و دهان و قلبت به رحمت و رزاقیتش شک کند (4) و کفر بگویی... او حواسش به تو هست . سررشته را محکم گرفته ...
اما من . . . پاره کرده بودم . . . به خدا شک کردم . . .
تماس تلفنی همسرم را با آن حال زارم پاسخ می دهم:
سعید، باورت می شه، تو مقاله نویسی اول شدی.. خبرش رو الان تو سایت خوندم . . . تبریک می گم سعید . . نفر اول ...
سرم را به تأسف تکان می دهم و زمزمه وار می گویم: بگو رفوزه شدی از امتحان .
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (5)
و قطعاً شما را به چیزى از [قبیلِ] ترس و گرسنگى، و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى آزماییم و مژده ده شکیبایان را
برخی از عواملی که موجب ابتلای انسان به شک شده و مانع رسیدن انسان به ایمان صحیح می شود را بخوانیم در این جا
--------------------------
1. الإمامُ علیٌّ علیه السلام : یَسِیرُ الشَّکِّ یُفسِدُ الیَقینَ .( غرر الحکم : 10979 ) امام على علیه السلام : اندکى شکّ ، یقین را تباه مى کند .
2. إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (سوره توبه/ آیه 45) تنها کسانى از تو اجازه مىخواهند [به جهاد نروند] که به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند و دلهایشان به شکّ افتاده و در شکّ خود سرگردانند.
3. الإمامُ علیٌّ علیه السلام : لَن یَضِلَّ المَرءُ حتّى یَغلِبَ شَکُّهُ یَقینَهُ .( غرر الحکم : 7450 ) امام على علیه السلام : انسان هرگز گمراه نشود ، مگر آن گاه که شکّ او بر یقینش چیره آید .
4. الإمامُ علیٌّ علیه السلام : علَیکَ بِلُزُومِ الیَقینِ و تَجَنُّبِ الشَّکِّ ، فلَیسَ للمَرءِ شَیءٌ أهْلَکَ لِدِینِهِ مِن غَلَبَةِ الشَّکِّ على یَقینِهِ .( غرر الحکم : 6146 .) امام على علیه السلام : بر تو باد ملازمت با یقین و دورى جستن از شکّ ؛ زیرا براى دینِ انسان، چیزى نابود کننده تر از چیره آمدن شکّ بر یقین او نیست .
5. سوره بقره/ آیه 155.