🌺 هرگاه به امام سجاد علیه السلام مژده مى دادند که داراى فرزند شده است، پیش از آنکه بپرسند پسر است یا دختر، مى پرسیدند! آیا سالم است؟ و هنگامى که مى فهمیدند سالم است، مى فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَخْلُقْ مِنّى خَلْقًا مُشَوَّهًا. سپاس از آنِ خدایى است که از من آفریده اى ناسالم نیافریده است.
📚وسائل الشیعة ، ج 15 ، ص 143 .
به افکار منفی بها نده حتی اگر واقعیت داشته باشند.
مادر شوهر چیزی می گوید، پدر شوهر، شوهرت، زنت، مادر زنت، بچه ات. هر کس چیزی گفت، کاری کرد، رد کن. نگذار خوراک ذهنی ات شود و مدام آن ها را نشخوار کند. رد کن. بها نده. هر چه رد کنی، آن را ساده تر کرده ای. مجدد اگر تکرار شد؛ باز هم رد کن. تکرارش باعث نشود که در ذهن تو چیزی تثبیت شود الا تمرین رها کردن و بها ندادن به کارهای منفی دیگران و افکار منفی که به سرت هجوم می آورد.
جرایش را خودت خوب می دانی. آرام تر خواهی بود. زندگی ات، درخشان تر خواهد بود. همان چیزهایی که دنباش هستی.
از صبح تا شب مشغول کارهای مختلف بود. وقتی هم به خانه برمی گشت، کمک کردن به همسر و بازی با بچه ها را در اولویت کارهایش قرار داده بود. فکر کرد که این برنامه خوبی است و خدا راضی است. اما یک هفته ای بود رنگ زندگی اش تغییر کرده بود. صدای جیغ پسرش گوش هایش را می خراشید. هر کاری کرده بود اما آرام نشده بود. به بهانه های مختلف، گریه و جیغ های اعصاب خرد کن تحویلش می داد. داخل اتاق شد. عضلات صورتش بر هم افتاده و مانند یک گل پژمرده، در هم فرو رفته بود. دستش را بر موهای کم پشت سرش کشید و رو به همسرش گفت: نمی دونم چه گناهی مرتکب شدم که این بچه ها اینقدر اعصابم رو خرد می کنن. قبلا این طور نبودن. همسرش لبخند زد و زیر لب سوره والعصر خواند تا ظرفیت هر دویشان زیادتر شود و تحملشان بیشتر.
💥تمرین برای بهتر شدن در هر کاری، در هر سطحی که باشی لازم است. نوع تمرینش متفاوت می شود. عمق و کیفیت آن فرق می کند. گاهی حتی، ابتدایی ترین تمرین ها را هم مجدد باید انجام داد.
🌺گوش کردن، یکی از چیزهایی است که مدام باید تمرین شود.
حالا باشد سر فرصت، با تمرکز، انجام خواهم داد. الان تازه از سرکار آمده ام و خسته ام. این جمله ای است که هر روز، چند بار به خودم می گویم برای انجام کارهای مختلف، برنامه ام را که نگاه می کنم و با صفحه سفید مواجه می شوم که تیک نخورده و این همه کارهای روزانه ام انجام نشده است، آن هم به علت همین سرفرصت و با تمرکز، شصتم را خبردار می کند که این روش درست نیست.
نشسته ای. چهار زانو. می خواهی انگشتان را بر کیبورد بزنی و شروع به نوشتن کنی.. لحظه ای درنگ.. برای چه می نویسی؟ برای که می خواهی قلم بزنی؟ با مدد چه کسی این دستان حرکت می کند ؟ این نوشته چه سودی برایت خواهد داشت؟ به لحظه، تمام پاسخ ها را در ذهنت مرور می کنی و از خاصیت برق آسا بودن حرکت ذهنت استفاده می کنی و می گویی لا حول و لا قوه الا بالله.. بسم الله می گویی و انگشت سبابه ات بر صفحه می نشیند که ب... بسم الله..
قراره بریم مسافرت. کجا؟ نجف(1)، کربلا(2)، کاظمین ... از
مسیر مهران.. همان جایی که برادرانمان جونشون رو دادن که ذره ای از خاک میهن
اسلامی مون دست دشمن نیافته. اولش باورمان نمی شد. اما یواش یواش که هی بهش فکر می
کردیم، انگار باورمان شد که می خواهیم برویم و باید ساک ببندیم.
موقع بستن وسایل، حالت ذکر و دعا غلبه کرده بود. ناسلامتی قراره به دیدار آقامون امیرالمومنین بریم. به دیدار مولامون سالار شهیدان، مگه می شه موقع بستن ساک سفر، یاد اهل بیت رو نداشت! از همه حلالیت طلبیدیم (3) و ملتمسانه درخواست دعا کردیم که با معرفت به زیارت اهل بیت عصمت و طهارت برویم. سعی کردیم چند روز آخری که در کنار خانواده ها هستیم، آنقدر خوب باشیم تا بوی خوش بودنمان، مشامشان را نوازش دهد. از همین جا غسل زیارت(4) کردیم و وضو گرفتیم که اگر از دنیا رفتیم، شهید شده باشیم(5).. زمان، زمان رفتن شده بود.
امروز سرزنده تر و شاداب تر از روزهای قبل بودم. از صبح زود
که برای نماز بلند شدم، نخوابیدم. قرآنی خواندم (1)و مطالعه کتابی که خانم رسولی
داده بودند. همان کتابی که معرفی کرده بودم. بلورچی. بعد یه کم چرتم گرفت. برای
اینکه خواب از سرم بپره خونه رو تمیز کردم
(2)و .. خلاصه کلی کار کردم. داشتم فکر می کردم هر روز اینقدر کار نمی کردم و چی
شد که امروز اینقدر وقت داشتم و به همه کارها رسیدم؟
تازه ده صبح شده بود و همه کارهامو انجام داده بودم که هیچ، به مامان هم کمک کرده بودم. نشسته بودم تو آشپزخانه و غذا پختن مادر رو نگاه می کردم. مادر داشت خوراک لوبیا بار می گذاشت و ادویه ها و .. نگاهی به من کرد و گفت: چیه نشستی این جا.. گفتم: کار ندارم خب. بیکارم.. مادر گفتن: همه کارهاتو کردی؟ مال اینه که صبح زود بیدار شدی .. انگار وقت زیاد آوردی.. خب برو کتاب بخون دختر خوب.. الان شما تو سنی هستین که هی باید کتاب بخونین(3).. وقت کردی هم یک سر برو پیش خانم رسولی.. کمک ایشون بکن.. ما که کاری نداریم تو خونه..
با خودم فکر کردم بد فکری هم نیست. می رم کمک خانم رسولی.. حاضر شدم و رفتم دم خونشون. جریان را گفتم که اومدم کمکتون و کاری نداشتم و ..
اصلا حوصله هیچ چیز و هیچ کس را نداشتم. کارد می زدی خونم
در نمی آمد. نه اینکه خیلی عصبانی باشم. از بس بی تفاوت شده بودم. چند روز بود که
نه سراغی از خانم رسولی گرفته بودم و نه خیلی با پدر و مادرم حرف می زدم. ترجیح می
دادم دائم بخوابم و تو رختخواب از این ور به آن ور بشوم. هر بار با یک صدایی بیدار
می شدم و دوباره می خوابیدم. این بار مادر پشت در اتاقم بود و در می زد.
- تق تق.... خانم رسولی پشت تلفن ان.. با شما کار دارن..
- بگین من خوابم. حال ندارم
و دوباره گرفتم خوابیدم. بعد از نیم ساعت دوباره با صدایی بیدار شدم. حوصله خوابیدن نداشتم. از طرفی حال و حوصله بلند شدن هم نداشتم. ی کم غلت زدم و آخر سر بلند شدم. ساعت حدود از 11 گذشته بود. به طبقه پایین رفتم. مادر داشت با کسی صحبت می کرد. حتما باز هم یکی از همسایه ها درد و دلش گرفته و آمده با مادر صحبت می کند. به صورتم آبی زدم. کار خاصی نداشتم و همین طور نشستم توی آشپزخانه. هر چه صبر کردم مادر نیامد. برای همین باز هم برگشتم به اتاقم و روی تحت دراز کشیدم. در اتاقم زده شده. حدس می زدم مادر باشد برای همین نشستم و گفتم بفرمایید. در باز شد اما مادر نبود.
+ به. سلااااااااام خانم. ساعت خواب.. چیزی خوردی؟
- ئه. سلام خانم رسولی.. ممنون . بله ی چیزی از تو یخچال خوردم. شما این جا ؟..
+ دیدم چند روزی خبری ازت نیست و مادر هم می گفتن که توی اتاق اکثرا خوابیدی و جواب تلفن رو هم که ندادی.. نگران شدم اومدم دیدنت.. حالت خوب نیست؟
برخی از دوستان از ما جا موندن و نتونستن مطالب رو با ما پی
بگیرن. برای اینکه یه فرصتی باشه برای این دوستان و یه تاملی هم برای خود ما تا با
انگیزه ای بیشتر و بهتر بتوانیم قدم های بعدی رو برداریم، مروری می کنیم بر
چیزهایی که تا الان یاد گرفتیم و حساب می کشیم از خودمون که چقدر به
بسته پیشنهادی که مطابق با نیازها و ویژگی های ماست، عمل کرده ایم.
بسته پیشنهادی، همان سبک زندگی است که خداوند بواسطه پیامبر از طریق قرآن و کلام حضرات معصومین علیهم السلام و سیره آن ها برایمان فرستاده است. توسط افرادی از جنس ما تا الگویی باشند برای ما.
در این جا ، جایگاه قرآن را در سبک زندگی یک انسان الهی
بیان کردیم و روی این جایگاه تفکر و تاملی داشتیم.
در این جا فهمیدیم که قرآن را باید خودمان در زندگی هایمان به جریان بیاندازیم و جاری کنیم.
در این جا، اشاره ای به ساعت خواب و بیداری یک انسان الهی
داشتیم که برای بهره گیری از اوقات سحر و سحر خیزی، به جای شب نشینی ها و خواب
ماندن های صبح، شب ها زودتر می خوابد تا از فیوضات سحرگاهان بهره بیشتری ببرد.
می گویم وبلاگ را می خوانی؟ پاسخ می دهد: آری می خوانم. می گویم نظرت را نگفتی برایم؟ می گوید هنوز سبک نوشتنت دستم نیامده تا بتوانم نظری بدهم. می گویم : سبک را ولش کن..
این ولش کن از آن کلماتی است که بارها به خاطرش تنبیه شده ام و بارها دعوایم کرده اند(1). بچه ای را می زنند می گویم ولش کن. روی چیزهای بیخودی تاکید می کنند می گویم ولش کن. بار آخر چه قشقری به پا شدن از این ولش کن و .. اما باز هم می گویم عزیزم ولش کن. چیزهای بی اهمیت را ولش کن (2) . سبک نوشتن و این ها به چه کارت می آید. ولش کن. مطلب را بخوان و تأمل کن و فکر کن و محتوا را فهم کن و پیاده کن و سوال بپرس (3)..
این ولش کن همان توجهت را به چیز بهتری معطوف کن نیست؟ این ولش کن همان انرژی ات را برای کار دیگری صرف کن نیست؟ اگر خیلی چیزها را در زندگی ولش کنی، به چیزهای مهم تر نخواهی رسید؟!
به نظرت پیشنهاد خدا این نیست که به مهم ترین ها بپردازی و خود را درگیر چیزهای کوچک و بی اهمیت و ناچیز و دنیاااااااا(4)، نکنی؟
* * * * * * * *
صدای مادرم در گوشم می پیچد که بیا صبحانه ات را بخور. چی
شده امروز صبح زود بیدار شدی..
آقا من هر چی فکر کردم نمی دونستم چطوری فکر کنم. یعنی مثلا چطوری فکر کنم به اهمیت قرآن. فکرم نمی یومد.. شما تونستین فکر کنین؟ الانم تا چند دقیقه دیگه باید برم پیش خانم رسولی.. اگه ازم بپرسن که فکر کردی چی بگم؟
الان دو سه دقیقه مکث کردم و داشتم فکر می کردم که چطوری
باید فکر کنم.. مثلا فکر کنم که قرآن از سمت کی اومده؟ خب معلومه خدا فرستاده(1).
دیگه به چی اش باید فکر کنم؟ مثلا فکر کنم که چرا خدا قرآن رو فرستاده؟ اینم بازم
معلومه. مگه نگفتن ی بسته پیشنهادی هست. برای بهتر کردن زندگیم اومده(2). یک سری
پیشنهادهایی داره که من اگه بهش عمل کنم موفق تر می شم. اگر عمل نکنم خب طبیعیه که
موفق نمی شم(3).
مثلا فکر کنم که چطوری قرآن اومده؟ اینم خب معلومه. این همه مامان و بابا گفتن بهم که قرآن بر پیامبر وحی می شده(4). یعنی آیاتش رو فرشته برای پیامبر می خونده و ایشون هم برای مردم می خوندن.. هاااا یه چیز جالب. وقتی این طوری بوده قرآن، یعنی پیامبر مدام برای مردم قرآن می خونده (5)و اتفاقات مختلف که می افتاده آییه نازل می شده، در زمان پیامبر این قرآن بین زندگی مردم جریان داشته. همون جریان داشتنی که خانم رسولی می گفتن.
مممم . . . دارم فکر می کنم دیگه..
- حالا باید چه کاری بکنم؟
+ طبیعیه که شما قبلا یک سری کارهایی رو می کردی. و از الان می خواهی بررسی کنی که چقدر این کارها طبق پیشنهادات خدا بوده و چقدر نبوده. چقدر منطبق بر رفتار و سیره اولیا خدا هست و چقدر نیست. یکی از کارهای مهمی که باید تمرینش رو داشته باشیم اینه که روی خودمون و رفتارها و کارها و حرفها و فکرهامون مراقبت داشته باشیم. نزاریم هر حرفی الکی زده بشه و هر کاری بی هدف انجام بشه. به خودمون و کارهامون توجه کنیم. .... دیگه قرآن رو باز نکردی؟
- نه اون طور ولی کنار خودم نگهش داشتم. اگه قرآن رو همین طوری بدون اینکه معنی اش رو بفهمم بخونم فایده ای هم داره؟
+ نظر خودت چیه؟
- بله. نگاهش کردم. الان هم با خودم آوردمش.... راستش قرآن رو که تو خونه داشتیم ولی کتاب مفاتیح الحیاه رو نگاهی کردم. آیت اللهی نوشته بودن. اونوقت این نوشته سنگین نیست برای من؟
+ بله آیت الله جوادی آملی حفظه الله. نه عزیز سنگین نیست. ساده و روان نوشتن. منتهی برخی جاها روایاتش رو خوبه که با هم صحبت کنیم تا بهتر بدونیم که چه جوری در زندگی مون جاری اش کنیم.
- خود این جاری کردن رو گمونم باید بیشتر برام توضیح بدین ها..
+ به نظر خودت جاری کردن یعنی چی؟
- یعنی اینکه بهش عمل کنیم.
+ درسته. خب حالا چرا برات سوال شد که ممکنه مفهومش رو اشتباه متوجه شده باشی؟
این بار خیلی راحت و ساده تر از قبل حتی، اما عمیق... دیگر فهمیده ام که
تویی که اکنون نشسته ای به خواندن این مطلب، عقلی ظریف و روحی وسیع داری و نمی
خواهی اضافه گویی ببینی . یک کلام مخلص کلام:
لا اله الا الله...
یک کلام بگویید لا اله الا الله تا رستگار شوید (1) .. این اساس بسته پیشنهادی است. محور کلی تمام پیشنهادات این بسته. می خواهی بگو چتری است که بر این بسته قرار داده شده، یا می توانی مانند این انرژی درمان ها بگویی هاله ای که دور این بسته را پوشانده .. هر کاری بکنی، هر حرفی بزنی، هر چیزی را بخواهی انجام دهی، یا انجام ندهی، فکر کنی یا حرف بزنی، در هر انجام دادنی یا هر انجام ندادنی باید این الله باشد.. نباشد آن کار و رفتار و ترکت، داخل این بسته قرار نمی گیرد..
- به مطالبی که قبلا گفته بودین یه مروری کردم. احساس می کنم این بسته پیشنهادی خیلی آشنا ست. لااقل چیزهایی که در موردش می گین در عین حالی که تازگی داره و جالب بود برام، آشناست. یه جوری انگار اسمش رو قبلا شنیدم. اسم خاصی داره این بسته ؟
+ بله خب. اسم که داره. منتهی می خواستم ورای از اسمی که رایج شده، در مورد خودش صحبت کنیم (1) و درگیر اسمش نشیم که وااای بازم فلان و وااای دیگه چقدر شعار و غیره..
- واقعا؟ یعنی ممکنه این حرفها رو بزنم؟
+ ممکنه. احتمال یک
درصد که هست. چون برخی ها اینقدر قشری و سطحی به این بسته نگاه کرده اند که عمقش
رو درک نکردن و به نظرشون شعاری و مسخره (2) و تکراری اومده.
- مگه چه عمقی داره که از شعار درش می یاره؟
دیدی یا شنیدی بعضی ها می نالن که آخه خب فلانی که ادعاش می شد چرا ؟ یا فلانی که مذهبی بود چرا؟ یا فلانی که اینقدر بافرهنگ رفتار می کرد چرا؟
این جمله ناشی از همانی است که در مطلب قبل گفتیم. " عمل
ما آدم ها، مبتنی بر باورها و ارزشهایی است که داریم." اگر کسی سلام کردن و
مودبانه رفتار کردن رو ارزش حساب نکنه و ارزش ندونه، مسلما هیچوقت مودبانه رفتار
نمی کنه. می گی نه یه نگاه به بچه ها بنداز که چقدر راحت و فارغ از هر آداب و
ارزشی ساده رفتار می کنن. اگر چه که بازم آن ها فطرت (1) پاکشون جهت ده زیبایی های
رفتاری شون هست...
- نمی شه حالا من عقیده و فکر دیگری داشته باشم و رفتار دیگری؟
+ چرا نمی شه. شدنش که می شه. منتهی اینجا یک شکافی به وجود می یاد. وقتی رفتار انسان بر پایه فکر ارزشی ای که داره نباشه، بالاخره پایه ی دیگری که داره. فکر غیر ارزشی . یا فکر منفی. گاهی می شه هوا و هوس. گاهی که دیگه خیلی زاویه انحرافش از باورهای اصیل زیاد باشه می شه گناه
- اووووووه. دیگه خیلی دارین تند می رین. گناه؟
در مطلب قبل، کمی در مورد ویژگی هایی که بسته پیشنهادی او برایمان دارد صحبت کردیم. ادامه صحبتمان را پی می گیریم.. خب بفرما بگو..
- این بسته پیشنهادی را می توانم مانند بسته های شارژ موبابل و بسته های اینترنت انتخاب کنم و هزینه ای اندک هم بدهم و خود به خود وقتی تمام شد به من هشدار بدهد؟
+ یعنی می خواهی بسته را انتخاب کنی و بگذاری گوشه ای؟ نه این از آن بسته ها نیست که! ... این بسته را اگر انتخاب کنیم، خود به خود جاری در زندگی مان نمی شود(1). هشدار نمی دهد که در حال تمام شدن است و این مقدار دیگر باقی مانده است.
- این دیگر چه نوع بسته ای است پس؟ انتخابش که بکنی، خود به خود به کار نمی افتد و جاری در زندگی ام نمی شود؟
+ نه تو خودت باید جاری اش بکنی(2). این بسته مانند جعبه ابزاری است که دست تو ابزارهای مختلفی را داده است. تذکرت می دهد[3] که بیشتر جاری اش کنی.
- اما شاید من بلد نباشم چطور از ابزار جعبه ابزار استفاده کنم؟
+ داخل بسته بروشور آموزشی دارد. فکر کردی همین طور ابزار می دهد و رهایت می کند؟ نه. بسته کاملی است. آموزشت می دهد. همراهت می شود(4). برایت دل می سوزاند. اگر اشتباه کنی خطایت را می گوید و ندید هم می گیرد (5) و کمکت می کند که جبرانش کنی(6).
- پس بگو مثل چرخ خیاطی است که ...
- می خواهم خودم انتخاب کنم.. نمی خواهم تو یا دیگری برایم قالبی را تحمیل کنی..
· خیلی خوب و عالی است. مرحبا به این روحیه انسانی ات که قرین اختیار و انتخاب است..
انتخاب آن جا معنا دارد که حداقل دو چیز را داشته باشی و یکی را باید برگزینی. و او که روحیه انتخاب را به تو داده است، همه جا این حداقل دوتا بودن را قرار داده است. می توانی او را انتخاب کنی. می توانی غیر او را انتخاب کنی.. مهم این است که تو، اهل انتخاب باشی و می دانی که بر این انتخابت هم مسئولی و پرسش می شوی که خب، حالا چرا آن را انتخاب کردی؟(1) مهم تو هستی عزیز دلم..
در زندگی، قالب ها، سبک ها، شیوه های مختلفی برای زندگی کردن و ادامه دادن حیات آدمی وجود دارد.. تو ، کدامیک را می خواهی انتخاب کنی؟ می دانی که مهم ، تو هستی عزیز تر از همه ی هستی...
همه پیشنهادهایشان را برایت دارند. او هم پیشنهادی به تو می
دهد. تا تو ، کدامیک را خریدار باشی و برگزینی ..
آن چه او برایت برگزیده است و پیشنهاد می دهد همانی است که
منطبق بر ویژگی هایت است. زیرا او، خودش تو را آفریده و خودش گفته که هدایتت می
کند.. مهم این است که تو، با حق انتخابت، بخواهی که او، را انتخاب کنی و او،
هدایتت کند..