وعده

وَعَدَ اللَّهُ ...

وعده

وَعَدَ اللَّهُ ...

وعده

بیاندیش:

در حال ساختن عالمی هستی که تا بی نهایت، در آن زندگی خواهی کرد..

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

"طرح صمیمانه با امام "

✍️هر روز، قلم به دست می گیریم و برای امام زمان ارواحناله الفداء، نامه ای می نویسیم. به حضرت سلام می کنیم و درد و دلی عاشقانه، عارفانه، از سر صدق خواهیم داشت.

🌺باور دارم این دعوت، از سمت خود حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف است و ما اجابت کننده ایم. فدای مهر و محبت تان بشویم آقاجان.

👈نامه های خود را به آیدی @yazahra10 در ایتا بفرستید.

📌نکته 1: در صورت تمایل، نام مستعار یا نام و نام خانوادگی خود را نیز بفرستید
📌نکته 2: حتما #صمیمانه_با_امام را در پیامتون قید کنید.

✍️نامه های ارسالی حاوی هشتک، در صورتی که قابلیت انتشار داشته باشند، به اسم خودتان در کانال گذاشته خواهند شد.

🔹ایتا:
📢 https://eitaa.com/joinchat/3492216926C09c394f203

🔸بله:
📢 https://ble.ir/samimane_ba_emam

🔹سروش:
📢 https://sapp.ir/joinchannel/ZlyYeGiTVIH8xgCsv2NROb9E

📣کانال #صمیمانه_با_امام در سروش، ایتا، بله

🆔 @samimane_ba_emam

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
۲۹
آبان

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

عَنْ اَحَدِهِما(علیهم السلام) قَالَ: «مَا فِی الْمِیزَانِ شَیْءٌ اَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ»؛
کلینی، الکافی، ج2، ص494.

از امام‌ محمد باقر یا امام‌ جعفر صادق(علیهم السلام) روایت است که فرمود: «در میزان (و ترازوی اعمال در قیامت) چیزی سنگینتر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست».

 
 
  • یا زهرا
۲۸
آبان

خیلی درهم و برهم بود. اونقدر که دیگه انگیزه‌ای برای کارکردن نداشتم. ترجیح می‌دادم صبح‌ها دیر برم و زود برگردم. آن روز هم علارغم میلم، سروقت رفتم که با صحنه‌ای عجیب روبرو شدم.

 

  • یا زهرا
۲۶
آبان
 
 
 
 
 

یک زندگی خوشمزه

تجربه ای جالب و پر نور با حضور امام زمان علیه السلام


ویژه سالروز امامت امام مهربانی‌ها، حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف

عرض تبریک

 
 
  • یا زهرا
۲۵
آبان

 

 

 

 

متن نامه در ادامه مطلب. .. الهی که همه تون ابن بابویه بشین برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف... که امام آنطور از شما تعریف کنن..
 

  • یا زهرا
۱۶
آبان

دوره بیست و سه سال رسالت پیامبر شامل دو فصل بود.

سیزده سال در مکه، دوران اول که مقدمه ای برای فصل دوم بود. ده سال بعدی هم که دوران شالوده‌ریزی نظام اسلامی و بنای یک الگو و نمونه ای از حاکمیت اسلام برای همه دوران‌های تاریخ و همه مکان‌ها و انسان‌هاست.

 پیامبر اکرم

با نگاه به سیره پیامبر (1)در دوران ده ساله‌ی مدینه، به شناختِ شاخص‌هایی دست می‌یابیم که بر اساس آن می‌توانیم خود، نظام‌ها و انسان‌ها را با آن، بسنجیم. (2)

  • یا زهرا
۱۰
آبان

طهارت

رفتارهایش عجیب و غریب شده بود. اتاق‌ها را جارو می‌کرد. دستشویی را مرتب تمیز می‌کرد. ظرف‌های کثیف را زود می‌شست. هر جایی را که می‌دید آشغالی چیزی افتاده، در خانه، خیابان، مسجد، هیئت و .. در کل، هر جایی که پا می‌گذاشت، برمی‌داشت و تمیز می‌کرد. واای خدا! نکند وسواسی شده!..

    - می‌گما مرتضی، چرا اینقدر تمیزکاری می‌کنی؟ نکنه وسواسی شده باشی؟

چنان متعجب نگاهم کرد که پشیمان شدم از گفتنش.

  • یا زهرا
۰۶
آبان

بلند بلند می خواند : کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم / ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم.. اشک می ریخت و راه می‌رفت و می‌خواند... شبیه رباب و سکینه، برای شما بی‌قراریم / از این سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم..


نگاهی به کودکان خردسالم انداختم. با خود گفتم واقعا حاضری؟ با بچه ها بری و هر سختی‌ای را به عشق مولا ، تحمل که هیچ، نوش کنی؟ ، 17 ساعت در اتوبوس ، مسیرهای 4 ساعته بین راه، توقف‌های طولانی مدت دم مرز، باران و گلی شدن  سرما و وسط همه‌ی این‌ها، خواسته‌های ریز و درشت بچه‌ها، دستشویی و ...

حاضری؟

  • یا زهرا
۰۲
آبان

صدای فریاد و فحش‌هایش را که می‌شنیدم، لرزیدم و بدم آمد. با خودم عهد کردم من، مثل او، نشوم.

دروغ و دورویی‌هایش را که دیدم، بدم آمد و با خودم عهد کردم من، مثل او، نشوم.

بی‌توجهی و همدلی نکردن‌هایش را دیدم، دلم شکست و بدم آمد. با خودم عهد کردم من، مثل او، نشوم.

ادب و راست گویی

 

  • یا زهرا
۲۴
مهر


یکی از راه‌های متصف شدن به صفتی، این است که ویژگی‌های صاحبان آن صفت را بشناسیم و در خود پیاده کنیم. اصل و تمام همت ما این است که متقی باشیم. شما از ویژگی‌های متقین، چه می‌دانید؟

 تقوا

   

   هر وقت می‌دیدمش، تمام ساعات روزش پر بود از برنامه‌های درسی و خدمت در ابعاد وسیع و عبادت و ... باز هم از قصورها و کارهای کمش، خجلت زده بود و از خدا طلب بخشش می‌کرد. جالب بود که خیلی هم شکر می‌کرد.

    او که این همه با خدا بود و خدایی کار می‌کرد این بود. ‌پس من چه‌ام ؟!

 

اَلْمُتَّقونَ لایَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَ لایَسْتکْثِرونَ الْکَثیرَ(1)

تقواپیشگان، از کار کمِ خود راضى نیستند و کارهاى زیاد خود را، بسیار نمى شمارند.

 

 پ.ن1: به نظرتان این نگاه(از عمل کم راضی نیست و زیاد را کم می‌بیند)، از کجا ناشی می‌شود؟

پ.ن2: مفهوم تقوا را در اینجا بخوانیم


پاورقی:

1. امام على علیه السلام: اَ لْـمُـتَّقونَ لایَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَ لایَسْتَـکْثِرونَ الْکَثیرَ، فَهُمْ لاَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمونَ وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقونَ؛ نهج البلاغه، از خطبه 184.

تقواپیشگان، از کار کمِ خود راضى نیستند و کارهاى زیاد خود را، بسیار نمى شمارند، در نتیجه، خودشان را زیر سؤال برده و محاکمه مى کنند و از کردار خود بیمناک اند.

  • یا زهرا
۲۱
مهر

مروری بر سوره واقعه بکن(1). ما آدم ها در سه دسته‌ی کلی قرار خواهیم گرفت. السابقون السابقون. اصحاب الیمین، اصحاب الشمال. تو می‌خواهی جزو کدام باشی؟

شاید نتوانیم در همه مسائل جزو السابقون باشیم و یا در عمل، کم بیاوریم اما نیت‌مان کدام است؟ به همین خوب بودن‌ها راضی شده‌ای یا خط مقدم را می‌خواهی؟

  • یا زهرا
۰۹
مهر

این روزها باید مدام به خودمان و اطرافیانمان بگوییم: نترس. نترسید. دنیا، همه‌اش هم، خیلی قلیل و کم است(1). نترسید اگر دنیا را ندارید و نخواهید داشت. داشتید و دارا باشید هم، دارایی‌تان خیلی خیلی کم است.

از خدا بترسید اتقوا الله که اگر از خدا نترسیم، ترس‌هایمان می‌شود همان بحران‌ها و نداشتن‌ها و نکند نتوانیم‌ها و...

ترس‌هایمان را جهت بدهیم به همین سمت(الله)، دنیا و آخرت‌مان تأمین می‌شود.

خرید

می‌گوید: چه مطمئن. چه دلت خوش است بانو!

  • یا زهرا
۲۶
شهریور

یکی از خواهرانم، خواسته بودند نظم رو توضیح بدیم.

سوال خیلی خوبیه..و خیلی خوب تر ، خوشحالم از خواهرم که دنبال معنای دقیق هست. افکارشون منور الهی.

نظم در طبیعت

مسئله‌ی مهمی است.

توصیه‌ای است که امیرالمومنین علی علیه السلام به ما کرده‌اند. از آن توصیه‌های خاص:

 

... هر کس را، که این نامه من به او رسد..

 اُوصِیکُما بتَقوَى اللّه ِ و نَظمِ أمرِکُم(1)  سفارش مى کنم به تقوا و نظم در امورتان.

بنظرتون؛

  • یا زهرا
۲۵
شهریور

سلام به همه خواهرانم

امروز قراره آش بپزم ببریم ان شاالله برای مجلس سالار شهیدان، امام عزیزمان  



یاد آش پشت پاهایی که می پزیم.. یاد آش پشت پاهایی که مادران شهدا می پختند و جنازه بچه هاشون برمی گشت.. گاهی خبرشون فقط می رسید و نه هیچ چیز دیگر..

حسین جان می روی با افتخار.. دلم نمی آید بگویم برو بسلامت.. نرو.. سلامتی نذاشتند برایت.. اما با افتخار رفتی.. سلام ما را به مادر برسان..

حسین جان برو با عزت در آغوش رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم..

این دنیا جای ماندن نیست.. تنگ است برای وسیعی چون شما..

  • یا زهرا
۲۲
شهریور

فصل رویش

یادت هست که احسان چه بود؟ دقت اول چه بود؟ دقت دوم چه؟

اما می‌دانی... بگذار بی مقدمه بگویم، بی تعارف:

  • یا زهرا
۲۰
شهریور

تک تک هدایا را که باز می‌کرد، از چهره‌ خندانش می‌فهمیدیم چقدر خوشحال شده. همه‌مان خوشحال بودیم الا یک نفر. آخر سر هم، همان یک نفر، با همان دلخوری‌اش، به آن کودک 7ساله گفت: تشکر کن. کودک نفهمید. بلندتر گفت: فلانی، تشکر کن. از صدای بلندش، همه، جا خوردیم. ذهن کودک که قفل کرد، بنده خدا. و سر همین تشکر نکردن، آن فرد با دلخوری قهر کرد و رفت و این اتفاقی که می‌توانست خوشایند باشد را، برای همه تلخ کرد.

 

کاری به درستی و نادرستی رفتار نداریم. دقت اینجاست که این ناراحتی یعنی چه؟ به کسی احسانی بکنی و اگر تشکر نکرد، ناراحت شوی. برق چشم‌هایش، تشکر نبود برایت؟ راضی‌ات نکرد؟ به این چه می‌گویند؟

 

  • یا زهرا
۱۹
شهریور
  • یا زهرا
۱۸
شهریور

زود به زود، احوالشان را جویا می‌شد. به دیدارشان می‌رفت. مختصر پولی که به‌دست می‌آورد، به حسابشان واریز می‌کرد تا کمبودی آنان را آزار ندهد. هدیه‌های مختلفی برایشان می‌خرید و... پای درد دلش که می‌نشستی، دلش می‌خواست هر لحظه در خدمت والدینش باشد. بااین حال پدرش، به او گفته بود: اخلاق و رفتارت خوبه. دعات می‌کنم ولی احسان کردنی که قرآن در مورد والدین گفته، تو بچه‌های من نیست!

احسان به والدین

می‌پرسید احسان دقیقا چیست؟ رفتارهای نیکویش را تحسین کردم. الهی که بهتر و بیشتر بتواند خدمت والدینش را بکند.

احسان، دو دقت ابتدایی دارد. الهی که این دقت‌ها را داشته باشیم.

 

  • یا زهرا
۱۶
شهریور

جاتون خالی صبح زود، رفته بودم زیارت. الهی روزی همه بشه.

یکی از بهترین کارها وقتی زائر هستی، به نیابت از دیگران زیارت کردن و برای دیگران دعا کردن است. چقدر عمیق و با تمام وجود دعا کردم خدایا همه بیمارانمان را شفا بده.


ما چقدر خودمان را بیمار می‌دانیم؟ کدام بیماری سخت‌تر است؟ بیماری جسم یا روح؟ الهی که خدا همه‌ی بیماری‌هایمان را شفا دهد به ...

 گاهی شفاها به رخ دادن یک معجزه است. برخی شفاها به خوردن دارو و استفاده از یک واسطه مادی است اما بیماری روح را چه کنیم؟ اضطراب‌ها، وسواس‌ها، شرک‌های مخفی‌یمان..این‌ها را چه کنیم؟

  • یا زهرا
۱۴
شهریور

هر ساعتی از صبح که بلند شدی، کار اولت این باشد که درنگی کنی. اگر تمرکز کافی را برای درنگ نداری، دست به قلم بشو و بنویس. ببین تا شب، می خواهی چه کارهایی انجام دهی. معمول ما آدم‌ها، زمان و تعداد کارهایی که بیشتر انجام می‌دهیم و حواس و دغدغه مان، به آن هاست، مربوط به کارهای این دنیایمان هست. با این اوصاف، اگر اعمال ما را در فرمول زیر بگذارند ، ضرر نمی‌کنیم؟

 

  • یا زهرا
۱۲
شهریور

هر چیزی را در این دنیا ببینی، بالاخره یک روزی پایان می‌پذیرد. فقر روزی تمام می‌شود. ثروت تمام می‌شود. چه بسا عزتی که تمام بشود! دوستی‌ها تمام می‌شوند ولو اتمامشان با مردنمان باشد. به هر چیزی فکر کنید تمام شدنی است.


 جاودانگی

-مدت ها به عکس خیره بودم در سایز بزرگش -

 

  • یا زهرا
۱۰
شهریور

این روزها، حتما، طعم گس فشار اقتصادی را شما هم چشیدید. سخته اما وقتی به ابعاد مختلفی که برای رشد ما می‌تواند داشته باشد نگاه می‌کنم، خدا را شاکرم از این نعمت بزرگ.

 

فشار اقتصادی کجا خودش را نشان می‌دهد؟

  • یا زهرا
۰۸
شهریور

سعی کنید حتما امروز، ولو به دقایقی، نکاتی در فضائل مولایمان امیرالمومنین علی علیه السلام بخوانید و بدین واسطه، معرفتمان را بیافزاییم


ببینید و بشنوید و بخوانید

عید غدیر


امام جعفر صادق علیه السلام از پدر بزرگوارشان نقل نمودند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:

  • یا زهرا
۰۷
شهریور

چند جمله ی کوتاه، فکر کردن، تعمق، وصل شدن، نتیجه گرفتن، تقرب ، با شما. بسم الله:

  • یا زهرا
۰۵
شهریور

 

-         نه جانم. مربی نیومده. به جای خودش بدون اطلاع دو نفر دیگه رو فرستاده. می پرسم مربی کجاست می‌گه فلانی گفته من بیام دیگه به جاش. دِ آخه به فلانی چه ربطی داره که دخالت کنه!

+ لابد صلاحی بوده حالا چرا اینقدر عصبانی؟!!

-         ئه خب هماهنگ نکردن. من مسئولم

  • یا زهرا
۰۳
شهریور

پول زیادی بخاطر ثبت نام در این دوره ها را داده بودم و حالا مانده بودم چه کنم. بروم یا نروم؟ شما بودید چه می کردید وقتی :

حسابی با این و آن هماهنگ کردی- حسابی ها - که آیا می‌توانند دوقلوهایت را نگه دارند تا تو بتوانی بروی سر کلاس، بالاخره بنده خدایی قبول می‌کند، با چه وضعی از آن ها دل می‌کنی و گریه هایشان را تحمل می‌کنی- مادری دیگر- بسرعت جت، خودت را به ماشین می‌رسانی و با اندک پولی که داری، راهی موسسه می شوی. می‌خواهی پایت را بگذاری در موسسه، که جوانی جلوی راهت سبز می شود و التماس می‌کند که جایش را به او بدهی و ترم اخر دانشگاهش است و دیگر در این شهر نیست که بتواند بعدها شرکت کند و با بدبختی پولش را قرض کرده و پولها را نشانت می‌دهد و التماس که..

خب بگو. شما بودی چه می کردی؟

  • یا زهرا
۰۲
شهریور

عمیق و نه خیره، به چهره اش می‌نگریستم. چشمانش بسته بود و راحت می‌توانستم هرچقدر دلم می‌خواهد، عاشقانه نگاهش کنم. نگاهش می‌کردم اما انگار تک تک روزهایی را که با او سر کرده بودم می‌نگریستم. تک تک روزهایی که مهرش رو نمی‌­دیدم اما او، مهر می­‌ورزید. و حالا که می­‌دیدم ذره­‌ای از مهرهایش را، می­‌خواستم جبرانی بکنم.

کمی تکان خورد و من، نگاهم را زیر انداختم تا اگر چشمانش را باز کرد، نبیند مستقیم نگاهش می­‌کردم. مطمئن که شدم هنوز خواب است، نفس عمیقی کشیدم و مجدد، محو صورتش شدم. چروکیده شده بود و زیبایی و شفافیت پوستش را از دست داده بودم. مادرم. چقدر در این لحظات تو را دوست می­‌دارم. پدرم را نیز. آن­ها بهترین احسان­ها را برایم انجام داده­‌اند و وقت آن است من هم، همان کار را بکنم.

تلفن را برمی‌دارم و شماره را می­‌گیرم.


  • یا زهرا
۳۱
مرداد

دوست داشتم سوالی از شما بپرسم.   قبل از اینکه ادامه مطلب و جواب من به این سوال رو بخونین، خودتون جواب بدید که :

 

شما حاضرید یک سال کابوس ببینید و بعد از یک سال، ثروتی هنگفت به شما بدهند؟


         دنیا دوستی


  • یا زهرا
۳۱
مرداد

خدایا شاکرم بخاطر نعمتی که به ما داده ای.. خود می دانی که مدت هاست در تمنایش، تشنه ام. الحمدلله رب العالمین.


الحمدلله


لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ   (ابراهیم / 7)

 شکر فقط به این نیست که بگویی الحمدلله رب العالمین و زبانت گویای سپاسی باشد که از این نعمت الهی برده ای. این هم لازم است و عالی. اما عالی تر، این است که قلبت، سپاسگذار منعمی باشد که تو را لایق که نه، می آزماید که آیا، لیاقت ادامه پیدا کردن این نعمت را داری یا نه.


چه اینکه خیلی بخشش ها خدا کرده و اعمال زشت ما، آن ها را از ما دور کرده است. لیاقتت را با به کارگیری و انجام وظایفت نشان بده به شکرانه ی این نعمت الهی ای که خدا، امروز، در روز عرفه، روزی ات کرده . نعمتی که چه بسا به خوبانش می داده و دارایی تو، از استجابت دعای امروزت باشد که گفته ای: هر خیری به هر که داده ای در این روز، به من هم بده.


شما فکر می کنید چند درصد از نعمت هایتان را حتی اندکی شکر می کنید که لیاقت تداوم این نعمت را داشته باشید؟

  • یا زهرا
۰۲
خرداد

 

اگر به یاد حضرت حجت باشی، با ذکر نامش، با صلوات بر او، با هر صبح، دعای عهد خواندن و سلام دادن های سحرگاهی، با مناجات های اخر شب و خواندن دعای سلامتی اش، در هر ساعت... به هر طریقی، اثرات فراوانی برایت دارد.


«وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَمِیثاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ»؛( سوره مائده، آیه 7.)

«نعمت خدا را یاد کنید و عهدی را که از شما درباره آن پیمان گرفته است و شما گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم (فراموش نکنید)».


یاد او 1

وجود مقدّس ولی عصرعلیه السلام میثاق الهی است و ما مأمور به یاد او هستیم.

 

السلام علیک یا میثاق اللَّهِ الّذی اَخَذَهُ وَ وَکَّدَه؛( زیارت آل یس، مفاتیح الجنان.)

سلام بر تو ای پیمان خدایی که خداوند از مردم گرفته و بر آن تأکید کرده است.

 


او به یادت است، ...

  • یا زهرا
۰۶
ارديبهشت

 

نخوان که تو هم سرگردان می شوی:



لا اله الا لله.. (1) خدایا جز تو، اله ی نیست و ندارم .. با تمام وجود می گویم که ندارم..

الحمدلله رب العالمین.. خدایا ممنونم که اجازه ام دادی و توفیقم دادی بر ذکر لا اله الا الله (2)..


حیف است صلوات نفرستی .. اللهم صل علی محمد و ال محمد (3).. خدایا درود و رحمتت را خیلی وسیع، بفرست بر محمد و آل محمد..


ذکر الله


 آخ یادم رفت قرار بود استغفار کنم، ماه رجب است .. استغفرالله و اسئله التوبه.. خدایا از تو طلب می کنم... و باز هم شکرت را می کنم تا باز هم به من بدهی: الحمدلله رب العالمین..

  • یا زهرا
۰۲
ارديبهشت

سکوتی عمیق حکمفرما شده است. عمق سکوت، تمام وجودش را گرفته است. یاد مادربزرگ می افتد. یاد پدربزرگ... که هر دو از این دنیا رفته اند. لحظاتی که به خاک می سپردندشان.. چهره پدربزرگش را که مهر بر چشمانش دارد و رنگ به رو ندارد ... داخل قبر می شود.. تمام بدنش کرخت شده است. هیچ حرکتی ندارد. باید کفن بپوشد.. ملحفه اش را دور دستانش می پیچد و دستانش به بدنش چفت می شوند.


چشمانش را می بندد و به یاد داستان سیاحت غرب، با خود می گوید : و من مردم... هیچ حسی در بدن ندارد.. تمام توجه ش به جنازه اش است که حالا او را از کمی بالاتر می بیند. ملحفه ای که دور خودش پیچیده و چشمانی که بسته است. چه سبک بال شده است.


یاد مرگ


تا سقف می رود و فاصله اش که از جنازه بیشتر می شود ترس، تمام وجودش را در بر می گیرد. نکند مرده ام؟ واقعا مرده ام؟ اگر مرده باشم چه کنم؟ من که هنوز نمازهای قضا زیاد دارم. من که هنوز روزه هایم را نگرفته ام. مادرم را ناراحت کرده ام. پول قرضی از این و ان دارم. وصیت نکرده ام که. گناهانم را چه کنم؟ خدایا مرا به کجا می بری با این همه گناه.. وای چه کنم؟ حالا چه کنم؟ بلند شو.. نمیرررررر.. نمیرررررررر...

  • یا زهرا
۲۸
فروردين

نوشتن از چیزهای دم دستی، هم سخته هم آسون. خوندن این نوشته ها ولی خیلی سخته. چون دم دستی است. خودت می دونی . ولی باید طوری بخونی که انگار تازه می خواهی یاد بگیری. یا طوری بخونی که اگر قبلا عمل نمی کردی، الان عمل کنی. خنثی نباشه رفتار.. و این سخته. چون تکراری هست برات و در عین اینکه تکراری هست، باید خودت رو از این تکرار رها کنی ، و نو، ببینی اش.. نودیدن برای استفاده بردن.. والا که اگر درگیر تکرار نمی شوی و استفاده ات را می بری که مرحبا..

 

تشکر و قدردانی کردن


+ پفیلا براش می خرد.. انتظار دارد کودک از او تشکرکند.. تشکر نمی کند.. پفیلا را می خورد و انگار نه انگار.. : این همه برات چیز می خرم ی تشکر هم نمی کنی.. دیگه برات نمی خرم هیچی.

 

+ مقداری پول نیاز داشت. به او دادم . تشکر کرد اما رفت و دیگر پشتش را هم نگاه نکرد. ناراحت شدم. نه به خاطر پولش، نه. پول که چرک کف دست است. لااقل یک احوالی از من می پرسید من که کمکش کردم...

 

  • یا زهرا
۲۴
فروردين

به دستانت بنگر.به پاهایت.  به وجودت، به قلت، به باطنی که در تو نهفته است، به تک تک سلول ها و روحی که در آن ها جاری است...

نگاهی نه از سر پرسش، نه از سر بی تفاوتی و ...

نگاهی بیانداز برای کشف، برای شناختن، برای معرفت...

تو، یک، آیت خدا هستی(1)

 

                    اسمان ها


هر روز، همه چیز تغییر می کند. عالم در جریان مداوم است و هیچ پدیده ای در عالم، در دو لحظه، در یک حالت نیست. بی حرکت و بی جربان بودن یک شی، به معنای نابودی اش است. وجودت هم در حرکت است.. تو همواره با تمام هستی، در جریان هستی.. جریان داری.. تو جزئی از هستی، هستی..

 

اما یک فرقی بین تو ، و دیگر جریانات است..

  • یا زهرا
۰۸
فروردين


-        شد من بخوام کاری بکنم شما تایید کنید؟ خسته نشدین از بس مخالفت کردین؟


 

  • یا زهرا
۰۵
فروردين

 

 

سلام

سال نو همگی مبارک..

چه لذتی دار در جوار امام ، سال را نو کنی و وجودت را به امام بسپاری...

همه وسایلت را بدهی و فقط خودت باشی و یک برگه ی عبور، و صفی که ایستاده ای تا به درگاه نایبش راهت بدهند.. صف جلو می رود و تو با اشک، لذت انتظار را دوچندان می کنی...

 

 

14 صلوات می فرستی تا سلامتی نایبش را خداوند، تضمین کند و وقتی به درگاه راهت می دهند، چون کبوتری به پرواز در می آیی و همه وجودت پر از او می شود و آرام می نشینی...

شوق دیدارش تو را گرفته است و ایکاش همیشه تو را بگیرد...

 

الحمدلله که تو هم، میان این جمعیت عظیم اطاعت گویان امام خامنه ای بودی...

 

 


  • یا زهرا
۱۵
اسفند


مدتی است حقوقم کم شده. امسال که از عیدی هم خبری نیست. به جای اینکه طلبکارشان شوم، بدهکار هم شده ام. خدایا تو که روزی رسان مایی، پس چرا نمی رسانی؟ من چطور این خانواده را با این چندرغازیکه هست مدیریت کنم؟

 

فشار عصبی رویم است. بر می خیزم و وضویی می گیرم تا کمی آرام تر شوم. باید درسم را بخوانم و امتحان جامع را که نتیجه تمام تلاشهایم است به خوبی بدهم اما چگونه می توانم درس بخوانم؟ تمرکز ندارم. از طرفی نمی توانم وقتم را صرف کار و پول در آوردن بکنم. حیف است که نتوانم این امتحان را پاس کنم. خدایا چه کنم؟


  • یا زهرا
۰۹
اسفند

                                                           ای پیامبر . . .

                               ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم(1)

          رحمت


  ای پیامبرم

  ما تو را رسول فرستادیم (2)

  بشارت بدهی (3)

  بیم دهی (4)

  برایشان استغفار کنی (5)

  میانشان قضاوت کنی (6)

  الگویشان باشی (7)

 

  همه و همه را گفتیم .. تا بدانی ما تو را جز رحمت، برای عالمیان نفرستادیم..


 

  • یا زهرا
۰۴
اسفند

صدای موسیقی . . .

   صدای پیامک  . . .

     صدای تیک تاک ساعت . . .

        صدای تلاوت . . .

 

لحظه ای درنگ کن.

.

.

.

  • یا زهرا
۲۸
بهمن

 

برای انجام تکالیفش نیاز به خط کش داشت. باید خط ها را اندازه می گرفت تا بتواند بنویسد این خط ها هر کدام چند سانتی متر است. خط کش را آورد و اندازه اش را زد.. 3 سانتی متر. 5 سانتی متر.. و همین طور تند و تند اندازه ها را می نوشت و راحت تشخیص می داد. به خط پنجم و ششم که رسید شروع کردن به حدس زدن که خط بعدی چند سانتی متر است و بعد حدس خود را آزمود. درست حدس زده بود و خوشحال بود.

 

خط کش برایش یک شاخص شده بود و مدتی که با آن کار کرد، ذهنش توانست خط های دیگر را تشخیص بدهد. انگار که ذهنش نیز، چشمانش نیز، خودشان را نزدیک به شاخص کردند و راحت اندازه گیری را می کردند.

      شاخص

اوایل خیاطی، الگو که می کشید خط ها کج از آب در می آمد. باید همه را با متر اندازه می زد تا کم و زیادی نشود. خیلی سختش بود که اینقدر دقیق بخواهد ریز به ریز ساسون ها و درزها را علامت بزند. چه کوک هایی که به خاطر اندازه های اشتباهش ، باز نکرده بود و دوباره از اول، کوک نزده بود.


اما حالا که چند سالی می گذرد، چشمانش شده است متر.. نیم میلی متر هم چیزی کج باشد همان اول می فهمد و هر چه می خواهند به او ثابت کنند که این خط صاف است قبول نمی کند. خط کش می آورند و مشخص می شود که بله، نیم میلی متر کج بوده. دیگر چشمان او، برای اندازه گیری شاخص شده بود.


 

  • یا زهرا
۲۴
بهمن

از همان ابتدا، وقتی هدفی نداشته باشیم، خارج از ضرورت ها و باید ها و نباید ها گام برداشتن، کمترین خطایمان می شود.

نصف شب است.. به جای اینکه در خواب و استراحت باشد برای فردایی بهتر و پر تلاش، نشسته است و ترانه ها و سرودهای مختلف را جستجو می کند . اولویت انتخابی او این است؟


     انسان


واقعا این سوال مهمی است که آیا او، به اندیشه و منطق خودش این را انتخاب کرده است؟ یا اینکه حس کرده و یک هو به ذهنش خورده که خوب است الان دنبال فلان چیز بگردد و در این ساعات کم سرعتی نت، دنبال چیزی است که به ذهنش خورده است؟

 

  • یا زهرا
۱۴
بهمن


یک آزمایش علمی:


مرحله اول: بادکنکی رو باد کنید. سوزنی را به قصد تراکندن به بادکنک بزنید. چه اتفاقی می افتد؟


بادکنک


مرحله دوم: بادکنکی رو باد کنید.. یک تکه چسب نواری، بزنید روی یک قسمت اون. یک سوزن ته گرد بردارید و به قصد تراکندن بادکنک، روی قسمتی که چسب نواری زده اید فرو کنید. حالا چه اتفاقی می افتد؟


مرحله سوم: بادکنک دیگری را باد کنید. مانند مرحله قبل، روی چسب نواری ای بچسبانید. و دومرتبه ، یک تکه دیگر چسب نواری روی همان بخش قبلی بچسبانید.. حالا سوزن را بردارید و فرو کنید به قصد تراکندن.. چه اتفاقی افتاد؟

  • یا زهرا
۱۱
بهمن


تا به حال شده محله گل و بلبل رو ببینین؟ یک شخصیتی داره به اسم آقای عزیز، که هر کی، هر چی بهش بگه، در جواب می گه: که چی بشه؟


هدف


اوایلش می دیدم برخی از این که چی بشه گفتن این فرد ، اعصابشون خورد می شد.. اما ی کم که گذشت و به این که چی بشه عادت کرد، ازش خوشش هم اومد..

  • یا زهرا
۰۹
بهمن

می پرسم: شما وبلاگ من رو خوندین؟

و با خودم می گویم، دوباره این وبلاگ را به خودت نسبت دادی.. این من ها را بگذار کنار کمی...

می گوید: یکی دو بار سر زدم... اما مشتری ثابتش نبودم

فکرم را بلند برایش می گویم که: پس موفق نبوده وبلاگم

و باز با خود می گویم: یادت رفت؟ دو ثانیه پیش به خودت نهیب زدی که منیت را بگذاری کنار، باز هم می گویی وبلاگم!!!

و آن بنده خدا متعجب از این جمله، می ماند چه بگوید و از سر تواضع و اخلاقی که دارد، پاسخ های متواضعانه می دهد و من . . . . . . مانند فیلم هایی که در پس زمینه، حرکت قطار و ماشین و ابرها و ... به سرعت نشان داده می شود و سوژه ، میان صفحه تلویزیون، متفکر و مبهوت، خارج از هیاهوها ایستاده است، در اندیشه خود غوطه می خورم که .. همین منیت توست که مانع می شود و نور مطالب را به رخ مخاطبانت نمی تاباند..


     باران پاک کننده  


او می رود و من، همین طور خیره به صفحه مونیتور...

  • یا زهرا
۳۰
دی


روزها می گذرد و می گذرد و می گذرد و من ، همانی بودم که هستم.

البته این ظاهر قضیه است که همانی بودم که هستم ولی در اصل، پیرتر شده ام. عمرم کم تر شده است. دیگر چیزی به انتهای این راه نمانده است و من هنوز، اندر خم همان کوچه ی اول مانده ام و ایستاده ام.. چرا؟

               علامت سوال

 

  • یا زهرا
۲۰
دی

 

بعضی آدم ها هستند که واقعا واژه انسان و آدم، برازنده وجودشان است. در طول روز، هر جا که بروند و هر چه که بکنند، برای انسان آموزنده است و زیباست. حرفهایشان نوش است حتی اگر تلخ باشد و متذکر اشکالهای ما بشوند و اخم و لبخندشان برایمان دل نشین است. وقتی دوربین چشم و دلت را با آن ها همراه کنی، نمی توانی در کارهایشان چیزی غیر از خیر و نیکی و خوبی بیابی.. این دقیقا همان رمز زیبایی درونشان است .

گنج

در طول روز، نگویم ساعت به ساعت که هر دقیقه و هر چند دقیقه، بهتر است بگویم با انجام هر کار جزئی ای، در حال جمع کردن توشه و ثواب هستند. نه فقط مقدم اند به انجام دادن کارها، سخت یا مشکل، کارهای ساده یا صعب، در شأن یا .. هر چه که بر زمین مانده، همه را حاضر اند انجام بدهند و قبل از اینکه کسی از آن ها بخواهد، یا کسی برود که آن کار را انجام بدهد، آن ها در حال انجامش هستند...

  • یا زهرا
۱۲
دی

 

یادتون هست چندتا از موقعیت های خیلی حساسی که معمولا هم ما از دستش می دیم رو براتون تعریف کردم؟ همان پدری که خوابش می آمد و بچه ها سرو صدا می کردند؟ یا همان همسری که با کلامش، دلی را شکست؟ یا .. برای خیلی ما این سوال پیش می یاد که خب چطوری اون لحظه رو از دست ندیم؟


     در محضر خدا هستی

حالا بر فرض هم من این مطلب رو براتون گفتم، آیا قراره بشنویم یا اینکه عملیاتی اش کنیم؟ تا حالا مطالب رو با چه زاویه دیدی می خوندین؟ اینکه یه مطلبی خونده باشین؟ اینکه ی چیزی یاد بگیریم؟ یا اینکه این چیزی که شاید می دونستیم و یا تازه یاد گرفتیم رو در زندگی ام، در لحظه هایی که همان لحظه ها، زندگی ام رو داره می سازه پیاده اش کنیم؟ اگه اهل پیاده کردن هستیم بسم الله. والا خودمون رو خسته نکنیم با خوندن نوشته هایی که هیچ نکته ی ادبی حرفه ای دنیایی ای نداره..


  • یا زهرا
۰۶
دی

 میز کار


نشسته ای. چهار زانو. می خواهی انگشتان را بر کیبورد بزنی و شروع به نوشتن کنی.. لحظه ای درنگ.. برای چه می نویسی؟ برای که می خواهی قلم بزنی؟ با مدد چه کسی این دستان حرکت می کند ؟ این نوشته چه سودی برایت خواهد داشت؟ به لحظه، تمام پاسخ ها را در ذهنت مرور می کنی و از خاصیت برق آسا بودن حرکت ذهنت استفاده می کنی و می گویی لا حول و لا قوه الا بالله.. بسم الله می گویی و انگشت سبابه ات بر صفحه می نشیند که ب... بسم الله..

 

  • یا زهرا
۰۱
دی

خمیازه پشت خمیازه. خیلی خوابش می آمد. قرص ضد حساسیت هم خورده بود و حسابی گیج شده بود. فرزندان کوچکش بازی های پر سر و صدا می کردند. نمی توانست بر خواب غلبه کند. همان وسط خوابید.

صدای گرومپ.. از جا پرید. ترسیده بود. یک چیزی افتاده بود رویش و او را از خواب ناز بیدار کرده بود. چشمش به فرزندش افتاد. چنان نعره ای زد و حمله کرد که او را بزند گویی قاتلی درنده خوی را گرفته است. مادر دخالت کرد و خود را سپر بچه قرار داد و بچه را در آغوش گرفت و از آن مکان برد.. حرفهای نه خوبی بود که از دهان پدر شنیده می شد و ... صدای پدر دیگر نمی آمد. خوابش برده بود.

... اشکهای مادر روی صورتش خشک شده بود و با دستانش اشکهای فرزندش را پاک می کرد. درِ اتاق را بست و با آن ها شروع کرد به بازیهای نشستنی تا پدر بتواند بخوابد و ...


حق الناس


از این دست صحنه ها چقدر تو زندگی های خودمون و اطرافیانمون پیش می یاد؟

 

  • یا زهرا
۲۳
آذر


سر در کلاس نوشته: رباتیک

کلاس آموزشی اش را گذرانده. آشنا به اصطلاحات و قوانین فیزیک شده است. یادداشت برداری اش را کرده و حالا مرحله عملیاتی کردنش است. در ذهنش از قبل عملیاتی شده بود اما الان، مرحله ظهور آموخته هایش  است. استاد بالا سر شاگردانش است و مراحل ساخت ربات را نظاره می کند. هر کس دقت بیشتری داشته، اشتباه کمتری مرتکب شده است.

  • یا زهرا
۱۷
آذر

. . . سخته. گفتنش هم سخته. دیگه چه برسه به عملیاتی کردنش.. اما عجیب صحنه ی جهادی به انسان میده و هر بار که موفق بشه قوت الهی اش بیشتر می شه. یکی از الطاف پنهان خدا برای ما انسان ها این هست که مدام ما رو در ورطه آزمایش قرار می ده. با هر بار موفق شدن حتی به اندکی، به لحظه ای، قوت الهی مون بیشتر می شه و بار دیگر به کمک این قوت و مدد خاص خدا، باز موفق تر می شویم. اگر بنا رو بزاریم بر اینکه می خواهیم پیروز شویم..

خدا کمک کنه و سختی گفتن این مسئله آسون بشه. سختی ای که به مفهوم و به عمق و به معنای ژرف و عملی کردن و اثرات خاصی که برای خودمون و بقیه داره بر می گرده..

 

  • یا زهرا
۱۲
آذر


صحنه اول: داخلی اتاق مطالعه مرد خانواده روی صندلی نشسته و خیره به بازی بچه هایش ، با خود بلند فکر می کند.

اخیرا خیلی ساکت شده بود. حرفی، بحثی، اظهار نظری نمی کرد. با خودم گفتم لابد دیگر نظراتش با من تفاوت ندارد و حرفهایمان یکی شده است. اما چند بار در چهره اش کمی ناراحتی را خواندم. چند باری که حواسم به تلویزیون و لب تاب و کارهایم نبود و چهره اش را نگاه می کردم. ازش که می پرسیدم نظری نداری؟ می گفت نظر شما خوبه دیگه. اوایل خیلی به این جمله توجه نمی کردم ولی الان که مدتی گذشته و دیگر کسی نیست با نظراتم مخالفت کند و حرفی بزند، به فکر فرو رفته ام. یعنی واقعا نظرم را قبول دارد ؟ یا برای دلخوشی من نظرش را نمی گوید؟ هیچ جور نمی توانستم بفهمم و فقط دست به دامان خدا شدم و دعا کردم که این حالتش اگر درست نیست ، خوب و درست شود...

 

صحنه دوم: خارجی حیاط هیئت فاطمیه در حال کفش پوشیدن خانم خانواده

  • یا زهرا
۰۵
آذر

             زائر


تازه از خواب بلند شده بود. هنوز چهره و حالت هاش خوابالوده بود. به قول ما بچه های مجازی، سیستمش هنوز ریبوت نشده بود. وسایلش رو مرتب کرد. همه رو داخل کوله اش گذاشت. به سر و صورتش آبی زد و نفس عمیقی کشید. چشم هایش را بست و چند ثانیه ای بدون حرکت با چشم بسته ماند. لبخند بر لبانش امد. چشم هایش را باز کرد. یا علی گفت و از جایش برخواست. کوله اش را به پشتش انداخت. کفش هایش را به کمربندش محکم کرد و به سمت صاحب چادر به راه افتاد.

  • یا زهرا
۰۳
آذر

چشم می چرخاند. لبخند می زد. روی نگاهش حساس شدم که کجا ها رو نگاه می کنه و لبخند می زنه. آخه پیرزنی به این ناتوانی و چه به لبخند. این همه درد و سختی و ناتوانی و نقص. خیلی وقت بود که کنار خیابون ایستاده بودم. پیرزن ارام ارام راه می رفت و به هر چیز که نگاه می کرد گل از گلش می شکفت. دیگه داشتم شک می کردم که عقلش زائل شده نکنه؟!

بعد از ده دقیقه ای این پنج شش متر رو اومد جلو و رسید کنار پنجره ماشینم:

-        سلام مادر. بفرمایید بالا برسونمتون..

-        پیر شی دخترم.. ممنونم..

و باز هم لبخند.. به خودم گفتم یا باید بری پایین و محترمانه کمکشون کنی سوار بشن یا اینکه باید ده دقیقه دیگه صبر کنی ..

  • یا زهرا
۲۹
آبان

خیلی عمیق و با اندیشه بخوان..

کوتاه نوشته ام و بر اندیشه ات بسی اعتماد ..

  • یا زهرا
۲۸
آبان

حالا برای من ننوشتین که چرا بیشتر به موضوع ارتباط با خدامون پرداختم ولی حتما فکرش رو بکنین که این مسئله چه تاثیری در دیگر ارتباطات ما داره.

گاهی انسان از خودش می پرسه خداوند چرا من رو خلق کرد؟ این چرایی می تونه ریشه های مختلفی داشته باشه. شاید از زندگی خسته شده. از مشکلاتش. از مصیبت هاش. از ناملایماتش. و اونوقته که می گه چرا؟ شاید هم می خوادبدونه که باید چه کارهایی انجام بده برای همین از چرایی خلقت خودش می پرسه. در هر دو صورت جواب یکی هست. اما اون ریشه، یک چیزی رو فریاد می زنه که باید مهم دیدش..

    دنیا


زندگی خستگی بردار نیست (1) اما چرا ما از زندگی هامون گاهی خسته می شیم؟ زندگی چی هست؟

  • یا زهرا
۲۷
آبان

اگه به موضوعات گوشه وبلاگ یه نگاهی بکنین می بینین بیشتر به مسئله ارتباط ما با خدا و با خودمون پرداختیم. به نظرتون این دوتا چه اهمیتی داره؟ چرا ما نیامدیم مثل سایر وبلاگ ها و .. از ارتباط با دیگران و نوع برخورد با همدیگر و .. با هم حرف بزنیم ؟ جواب این سوال باشه برای شما.. خوشحال می شم تو نظرات بفرمایید

    استقامت


اما در همه ی این حرفها و عمل ها و احیانا تمرین هایی که برای هر پیشنهاد ارائه شده یا به ذهن خودتون می رسه نکته ای مهمه .. و همین نکته ی مهمش هست که ما رو می رسونه به جایی که باید برسونه..

  • یا زهرا
۲۵
آبان

           ایت الله بهجت


... عن أبی عبد اللّه، علیه السّلام، قال: فی التّوریة مکتوب: یا ابن آدم، تفرّغ لعبادتی، أملأ قلبک غنى و لا أکلک إلى طلبک، و علىّ أن أسدّ فاقتک و املأ قلبک خوفا منّی. و إن لا تفرّغ لعبادتی، أملأ قلبک شغلا بالدّنیا، ثمّ لا أسدّ فاقتک و أکلک إلى طلبک. (1)

«فرمود حضرت صادق، علیه السلام، که در تورات نوشته شده است: اى پسر آدم، فارغ شو از براى عبادت من، تا پر کنم قلب تو را از بى‌نیازى و واگذار نکنم تو را به سوى طلب خویش، و بر من است که ببندم راه فقر تو را و پر کنم دل تو را از خوف خویش. و اگر فارغ نشوى براى عبادتم، پر کنم دل تو را از اشتغال به دنیا، پس از آن نبندم فقر تو را و واگذارم تو را به سوى طلبت.»


اگر با دقت روایت را نخواندی دوباره برگرد و بخوان. عجیب روایتی است. از سنت های الهی خبر می دهد. آن هم سنتی که همه ی ما دنبال آن هستیم و به اصطلاح سوراخ دعا را گم کرده ایم.

  • یا زهرا
۲۴
آبان

من، یک جوجه را دیدم. یک گل را دیدم. آسمان را دیدم. درختی را دیدم. آبی را ، ابری را، خورشید تابانی را، ستاره های درخشانی را، همه را دیدم اما یک روز، به این اندیشیدم که این ها همه با این نظم روزانه، برای چه هستند؟ آنوقت شد که حس کردم باید خودم را ببینم. خودی که همه ی این ها را می بیند و رفت و آمدشان را می فهمد و از این ها نفع می برد.

پازل

من، انسانی که در تعامل با گیاهان و حیوانات و آسمان و ابر و باد و خورشید و درختان و طبیعت هستم. از امروز، خودم را هم که دیدم، احساس کردم همراهی با من است که با او سخن می گویم. در خودم، قلبی را دیدم که در آن قلب، به دیگری عشق می ورزیدم. عشقم را نثار آدمیانی چون خود که کردم، آرام نگرفتم ..

  • یا زهرا
۲۸
شهریور

برش هایی تامل برانگیز:

برنامه خندوانه.. مسابقه خنداننده برتر

برنامه عمو پورنگ

برنامه عمو قناد و ..

اووووووووووه الی ماشاالله برنامه هایی هستند که نکات خوب و آموزنده برای ما بزرگ تر ها و نوجوان ها و کودکانمان دارند و پر هستند از موسیقی های حلال اما ...

همیشه کنترل به دست می شود وقتی تلویزیون روشن است. به محض اینکه می رود روی موسیقی، دکمه mute کنترل را می زند. حتی به خودش زحمت نمی دهد که صدایش را کم کند. نه. در جا خفه می کند. برایم تعریف می کرد که از کودکی خیلی محو تلویزیون می شده و برادرش همین کار رو می کرده است. اعصابش خورد می شده که چرا نمی گذارد آهنگ های تلویزیون را گوش کند اما الان از برادرش متشکر است. کودکانش عادت کرده اند که صدای موسیقی را گوش ندهند و جایی که موسیقی پخش شود، اگر چه خوششان می آید ولی مقابله می کنند و می گویند مامان بابا، کنترل کو که صداشو خفه کنیم؟..

  • یا زهرا
۲۷
شهریور

شبیه این جریانی که می خواهم برایتان تعریف کنم را کم و بیش با دیگران داریم..  شاید با پیازداغی اضافه تر، شاید کمتر، شاید با مخاطبی دیگر، یا همین مخاطب..

تازه عقد کرده بود ، شاید به یک هفته هم نمی کشید. برای مهمانی، داماد او را به منزل پدری اش اورده بود. نامزد بازی هایشان به رفتن به خرید و پارک و کتاب خواندن های مشترک خلاصه شده بود و بقیه زمان ها صرف کمک به خانواده همسر و مادر شوهر و خدمت به پدرشوهر می شد. خسته شده بود. دلش برای مادرش تنگ شده بود. تازه 19 سالش شده بود و اولین باری بود که برای چند روز از مادر دور بود و مسئولیت و فشار رفتار اجتماعی جدیدی را با خود داشت. از همسرش خواست او را به خانه اش که در شهری دیگر بود ببرد. به هر دلیلی، نشد. غمگین بود اما سعی می کرد خود را شاد نشان دهد.

موقع ناهار شد و سفره منتظرشان بود. اولین باری بود که نرفته بود کمک مادرشوهرش تا در مقدمات سفره چیدن کمک کند. از پله ها بالا رفتند. بعد از سلام و احوالپرسی سر سفره نشستند. از آن جا بود که رفتارها شروع شد.

 

  • یا زهرا
۲۵
شهریور

قراره بریم مسافرت. کجا؟ نجف(1)، کربلا(2)، کاظمین ... از مسیر مهران.. همان جایی که برادرانمان جونشون رو دادن که ذره ای از خاک میهن اسلامی مون دست دشمن نیافته. اولش باورمان نمی شد. اما یواش یواش که هی بهش فکر می کردیم، انگار باورمان شد که می خواهیم برویم و باید ساک ببندیم.


          نورانی شدن

موقع بستن وسایل، حالت ذکر و دعا غلبه کرده بود. ناسلامتی قراره به دیدار آقامون امیرالمومنین بریم. به دیدار مولامون سالار شهیدان، مگه می شه موقع بستن ساک سفر، یاد اهل بیت رو نداشت! از همه حلالیت طلبیدیم (3) و ملتمسانه درخواست دعا کردیم که با معرفت به زیارت اهل بیت عصمت و طهارت برویم. سعی کردیم چند روز آخری که در کنار خانواده ها هستیم، آنقدر خوب باشیم تا بوی خوش بودنمان، مشامشان را نوازش دهد. از همین جا غسل زیارت(4) کردیم و وضو گرفتیم که اگر از دنیا رفتیم، شهید شده باشیم(5).. زمان، زمان رفتن شده بود.

  • یا زهرا
۲۳
شهریور

جاتون خالی امروز رفته بودیم مراسم برای شهادت مولامون، امام جواد و ذکر غربت ایشون و اشک و رحمت خدا . الحمدلله بر این توفیق الهی .. ختم انعامی برگزار شد و ما هم از تقریبا آیه 113 سوره مبارکه انعام رسیدیم. همان بدو ورود حواسم رو جمع کردم که الان که می خوای قرآن بخونی حواست باشه که به ترجمه اش هم دقت کنی تا بفهمی که خدا چی می گه. و چقدر هم که خدا نکته های عالی ای رو روزیم کرد..الحمدلله.. شکر کنیم تا خدا زیادش کنه(1). مگه نه؟

                قرآن جیبی


وقتی قرآن جیبی(2) ام رو باز کردم و چند دقیقه ای که نشسته بودم و منتظر بودم پیام بازرگانی بین سریال تمام بشه، آیه ای جلوی چشمم اومد که فکر کردم الانه که قراره با این آیه آزمایش بشم و خدا قبل از آزمایش داره بهم می گه که حواست باشه که دقت کنی و سربلند بیرون بیای.. قبول نداری خودت بخون : لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (3) و خب همین طور هم شد..


  • یا زهرا
۲۱
شهریور

امروز سرزنده تر و شاداب تر از روزهای قبل بودم. از صبح زود که برای نماز بلند شدم، نخوابیدم. قرآنی خواندم (1)و مطالعه کتابی که خانم رسولی داده بودند. همان کتابی که معرفی کرده بودم. بلورچی. بعد یه کم چرتم گرفت. برای اینکه خواب از سرم بپره  خونه رو تمیز کردم (2)و .. خلاصه کلی کار کردم. داشتم فکر می کردم هر روز اینقدر کار نمی کردم و چی شد که امروز اینقدر وقت داشتم و به همه کارها رسیدم؟

            کار

تازه ده صبح شده بود و همه کارهامو انجام داده بودم که هیچ، به مامان هم کمک کرده بودم. نشسته بودم تو آشپزخانه و غذا پختن مادر رو نگاه می کردم. مادر داشت خوراک لوبیا بار می گذاشت و ادویه ها و .. نگاهی به من کرد و گفت: چیه نشستی این جا.. گفتم: کار ندارم خب. بیکارم.. مادر گفتن: همه کارهاتو کردی؟ مال اینه که صبح زود بیدار شدی .. انگار وقت زیاد آوردی.. خب برو کتاب بخون دختر خوب.. الان شما تو سنی هستین که هی باید کتاب بخونین(3).. وقت کردی هم یک سر برو پیش خانم رسولی.. کمک ایشون بکن.. ما که کاری نداریم تو خونه..

با خودم فکر کردم بد فکری هم نیست. می رم کمک خانم رسولی.. حاضر شدم و رفتم دم خونشون. جریان را گفتم که اومدم کمکتون و کاری نداشتم و ..

  • یا زهرا
۱۸
شهریور

اصلا حوصله هیچ چیز و هیچ کس را نداشتم. کارد می زدی خونم در نمی آمد. نه اینکه خیلی عصبانی باشم. از بس بی تفاوت شده بودم. چند روز بود که نه سراغی از خانم رسولی گرفته بودم و نه خیلی با پدر و مادرم حرف می زدم. ترجیح می دادم دائم بخوابم و تو رختخواب از این ور به آن ور بشوم. هر بار با یک صدایی بیدار می شدم و دوباره می خوابیدم. این بار مادر پشت در اتاقم بود و در می زد.

- تق تق.... خانم رسولی پشت تلفن ان.. با شما کار دارن..

- بگین من خوابم. حال ندارم

و دوباره گرفتم خوابیدم. بعد از نیم ساعت دوباره با صدایی بیدار شدم. حوصله خوابیدن نداشتم. از طرفی حال و حوصله بلند شدن هم نداشتم. ی کم غلت زدم و آخر سر بلند شدم. ساعت حدود از 11 گذشته بود. به طبقه پایین رفتم. مادر داشت با کسی صحبت می کرد. حتما باز هم یکی از همسایه ها درد و دلش گرفته و آمده با مادر صحبت می کند. به صورتم آبی زدم. کار خاصی نداشتم و همین طور نشستم توی آشپزخانه. هر چه صبر کردم مادر نیامد. برای همین باز هم برگشتم به اتاقم و روی تحت دراز کشیدم. در اتاقم زده شده. حدس می زدم مادر باشد برای همین نشستم و گفتم بفرمایید. در باز شد اما مادر نبود.

+ به. سلااااااااام خانم. ساعت خواب.. چیزی خوردی؟

- ئه. سلام خانم رسولی.. ممنون . بله ی چیزی از تو یخچال خوردم. شما این جا ؟..

+ دیدم چند روزی خبری ازت نیست و مادر هم می گفتن که توی اتاق اکثرا خوابیدی و جواب تلفن رو هم که ندادی.. نگران شدم اومدم دیدنت.. حالت خوب نیست؟

  • یا زهرا
۱۵
شهریور

برخی از دوستان از ما جا موندن و نتونستن مطالب رو با ما پی بگیرن. برای اینکه یه فرصتی باشه برای این دوستان و یه تاملی هم برای خود ما تا با انگیزه ای بیشتر و بهتر بتوانیم قدم های بعدی رو برداریم، مروری می کنیم بر چیزهایی که تا الان یاد گرفتیم و حساب می کشیم از خودمون که چقدر به بسته پیشنهادی که مطابق با نیازها و ویژگی های ماست، عمل کرده ایم.

                   تفکر

بسته پیشنهادی، همان سبک زندگی است که خداوند بواسطه پیامبر از طریق قرآن و کلام حضرات معصومین علیهم السلام و سیره آن ها برایمان فرستاده است. توسط افرادی از جنس ما تا الگویی باشند برای ما.

در این جا ، جایگاه قرآن را در سبک زندگی یک انسان الهی بیان کردیم  و روی این جایگاه تفکر و تاملی داشتیم.

در این جا فهمیدیم که قرآن را باید خودمان در زندگی هایمان به جریان بیاندازیم و جاری کنیم.

در این جا، اشاره ای به ساعت خواب و بیداری یک انسان الهی داشتیم که برای بهره گیری از اوقات سحر و سحر خیزی، به جای شب نشینی ها و خواب ماندن های صبح، شب ها زودتر می خوابد تا از فیوضات سحرگاهان بهره بیشتری ببرد.


  • یا زهرا
۱۴
شهریور

الان چند روزه بسته رو بهت دادن. می دونی هم که باید بازش کنی و استفاده کنی. پس چرا همین طور بسته نگهش داشتی؟ آخه بسته باید باز بشه تو چرا بازش نمی کنی آخه؟

یعنی چی که دو سه روزه هی تو دلم می خوام برم سراغ بسته ولی همین طور فقط نشستم و به همه کار می رسم الا اون . می میری قرآن رو باز کنی بخونی اش؟ نه. واقعا. نه. می میری یه کم ازش بخونی؟ دیگه داری حالم رو به هم می زنی با این تنبلی ات. یه کم دست از تنبلی بر دارد. مگه چقدر دیگه زنده می مونی..

                محاسبه نفس

مخاطبین عزیز ببخشید .. آخه نمی دونین که. هی به ذهنم می یومد که خب حالا وقت هست بدو برو قرآن رو بردار یه آیه بخون. مگه گوش دادم به ندای ذهنم.. شما بگین این آدم تنبل رو نباید دعواش کرد؟

اصلا می رم پیش خانم رسولی.. فعلا که قاتی ام.. تا بعد..

 

چند ساعت بعد..

  • یا زهرا
۱۳
شهریور

می گویم وبلاگ را می خوانی؟ پاسخ می دهد: آری می خوانم. می گویم نظرت را نگفتی برایم؟ می گوید هنوز سبک نوشتنت دستم نیامده تا بتوانم نظری بدهم. می گویم : سبک را ولش کن..

                                  وبلاگ

این ولش کن از آن کلماتی است که بارها به خاطرش تنبیه شده ام و بارها دعوایم کرده اند(1). بچه ای را می زنند می گویم ولش کن. روی چیزهای بیخودی تاکید می کنند می گویم ولش کن. بار آخر چه قشقری به پا شدن از این ولش کن و .. اما باز هم می گویم عزیزم ولش کن. چیزهای بی اهمیت را ولش کن (2) . سبک نوشتن و این ها به چه کارت می آید. ولش کن. مطلب را بخوان و تأمل کن و فکر کن و محتوا را فهم کن و پیاده کن و سوال بپرس (3)..


این ولش کن همان توجهت را به چیز بهتری معطوف کن نیست؟ این ولش کن همان انرژی ات را برای کار دیگری صرف کن نیست؟ اگر خیلی چیزها را در زندگی ولش کنی، به چیزهای مهم تر نخواهی رسید؟!

به نظرت پیشنهاد خدا این نیست که به مهم ترین ها بپردازی و خود را درگیر چیزهای کوچک و بی اهمیت و ناچیز و دنیاااااااا(4)، نکنی؟

* * * * * * * *

صدای مادرم در گوشم می پیچد که بیا صبحانه ات را بخور. چی شده امروز صبح زود بیدار شدی..

  • یا زهرا
۱۲
شهریور

آقا من هر چی فکر کردم نمی دونستم چطوری فکر کنم. یعنی مثلا چطوری فکر کنم به اهمیت قرآن. فکرم نمی یومد.. شما تونستین فکر کنین؟ الانم تا چند دقیقه دیگه باید برم پیش خانم رسولی.. اگه ازم بپرسن که فکر کردی چی بگم؟

الان دو سه دقیقه مکث کردم و داشتم فکر می کردم که چطوری باید فکر کنم.. مثلا فکر کنم که قرآن از سمت کی اومده؟ خب معلومه خدا فرستاده(1). دیگه به چی اش باید فکر کنم؟ مثلا فکر کنم که چرا خدا قرآن رو فرستاده؟ اینم بازم معلومه. مگه نگفتن ی بسته پیشنهادی هست. برای بهتر کردن زندگیم اومده(2). یک سری پیشنهادهایی داره که من اگه بهش عمل کنم موفق تر می شم. اگر عمل نکنم خب طبیعیه که موفق نمی شم(3).


              قرآن خواندن


مثلا فکر کنم که چطوری قرآن اومده؟ اینم خب معلومه. این همه مامان و بابا گفتن بهم که قرآن بر پیامبر وحی می شده(4). یعنی آیاتش رو فرشته برای پیامبر می خونده و ایشون هم برای مردم می خوندن.. هاااا یه چیز جالب. وقتی این طوری بوده قرآن، یعنی پیامبر مدام برای مردم قرآن می خونده (5)و اتفاقات مختلف که می افتاده آییه نازل می شده، در زمان پیامبر این قرآن بین زندگی مردم جریان داشته. همون جریان داشتنی که خانم رسولی می گفتن.

مممم . . .   دارم فکر می کنم دیگه..

  • یا زهرا
۱۱
شهریور

-  حالا باید چه کاری بکنم؟

+ طبیعیه که شما قبلا یک سری کارهایی رو می کردی. و از الان می خواهی بررسی کنی که چقدر این کارها طبق پیشنهادات خدا بوده و چقدر نبوده. چقدر منطبق بر رفتار و سیره اولیا خدا هست و چقدر نیست. یکی از کارهای مهمی که باید تمرینش رو داشته باشیم اینه که روی خودمون و رفتارها و کارها و حرفها و فکرهامون مراقبت داشته باشیم. نزاریم هر حرفی الکی زده بشه و هر کاری بی هدف انجام بشه. به خودمون و کارهامون توجه کنیم. .... دیگه قرآن رو باز نکردی؟

           قرآن


-  نه اون طور ولی کنار خودم نگهش داشتم. اگه قرآن رو همین طوری بدون اینکه معنی اش رو بفهمم بخونم فایده ای هم داره؟

+ نظر خودت چیه؟

  • یا زهرا
۱۰
شهریور


-  بله. نگاهش کردم. الان هم با خودم آوردمش.... راستش قرآن رو که تو خونه داشتیم ولی کتاب مفاتیح الحیاه رو نگاهی کردم. آیت اللهی نوشته بودن. اونوقت این نوشته سنگین نیست برای من؟

+ بله آیت الله جوادی آملی حفظه الله. نه عزیز سنگین نیست. ساده و روان نوشتن. منتهی برخی جاها روایاتش رو خوبه که با هم صحبت کنیم تا بهتر بدونیم که چه جوری در زندگی مون جاری اش کنیم.

-  خود این جاری کردن رو گمونم باید بیشتر برام توضیح بدین ها..

+ به نظر خودت جاری کردن یعنی چی؟

-  یعنی اینکه بهش عمل کنیم.

+ درسته. خب حالا چرا برات سوال شد که ممکنه مفهومش رو اشتباه متوجه شده باشی؟

  • یا زهرا
۰۹
شهریور


+  امروز زودتر از همیشه اومدی..

-  آخه منتظرم بسته تون رو بهم بدین. یعنی همون بسته ای که پیشنهادشو می دادین و من هم تصمیم گرفتم که به هر چی توش هست عمل کنم.

+ واقعا چنین تصمیمی گرفتی؟ هر چی گفته رو عمل می کنی حتی اگه دوست نداشته باشی؟

-  بله. هر چی

+ چرا خب؟ مگه می شه ادم چیزی رو که دوست نداره به خاطر پینشهادی انجام بده یا چیزی که دوست داره رو رهاش کنه؟

-  شدنش که می شه. درسته سخته. شاید ناراحت کننده هم برام باشه ولی می شه. رو این ها خیلی فکر کردم. که شاید پیشنهادهایی داده باشه که برای من خیلی سخت باشه. یا شاید بگه کارهایی رو انجام نده که برای من عادت شده باشه و دلنشینم شده باشه. ولی تصمیم گرفتم که به همه پیشنهادهاش عمل کنم چون اساس این بسته، از خداست (اینجا). و قراره من رو به سمت خدام برسونه(اینجا). چون شما گفتین که این بسته هر چی که بگه متناسب با ویژگی های من هست (اینجا). هر پیشنهادش جوابگوی نیازهای من هست. منطبق بر خواسته ها، ویژگی ها و ظرفیت و تحمل من هست. مگه این رو نگفتین؟


  • یا زهرا
۰۸
شهریور

این بار خیلی راحت و ساده تر از قبل حتی،  اما عمیق... دیگر فهمیده ام که تویی که اکنون نشسته ای به خواندن این مطلب، عقلی ظریف و روحی وسیع داری و نمی خواهی اضافه گویی ببینی . یک کلام مخلص کلام:

                                                    لا اله الا الله...

یک کلام بگویید لا اله الا الله  تا رستگار شوید (1) .. این اساس بسته پیشنهادی است. محور کلی تمام پیشنهادات این بسته. می خواهی بگو چتری است که بر این بسته قرار داده شده، یا می توانی مانند این انرژی درمان ها بگویی هاله ای که دور این بسته را پوشانده .. هر کاری بکنی، هر حرفی بزنی، هر چیزی را بخواهی انجام دهی، یا انجام ندهی، فکر کنی یا حرف بزنی، در هر انجام دادنی یا هر انجام ندادنی باید این الله باشد.. نباشد آن کار و رفتار و ترکت، داخل این بسته قرار نمی گیرد..


می دانی که، بسته ای به تو می دهم هم پر و هم خالی (2) ..

  • یا زهرا
۰۷
شهریور

 

-  پس چرا بسته رو بهم نمی دین؟ دلم می خواد ببینم چی هست

+  ما هم داریم همین رو می بینیم دیگه. اینکه چی هست. این بسته چه چیزهایی توش هست. اول یه ویژگی های کلی ای ازش می گم، اگه خوشت اومد و خواستی این بسته رو بگیری و طبق حرفهای قبلی مون جاری اش کنی ، اونوقته وارد جزئیات بیشترش می شیم. چطوره؟

-  یعنی هنوز کامل این بسته رو معرفی نکردین؟ جالبه. مگه دیگه چه خصوصیاتی داره که نگفتین؟

+ چرا تا حدی ویژگی های کلی اش رو گفتیم منتهی دو خصوصیت عمده داره که دوست دارم بازترش کنیم. البته قبلا به صورت ضمنی بهش اشاره شده

-  می یاین از این به بعد دیگه اسمش رو بگین؟ من رفتم تحقیق کردم و یادم هم اومد که بهش چی می گفتن. اسم این بسته پیشنهادی تون سبک زندگی هست. درسته؟



                                   انسانی مرکب از روح و جسم

+ بله درسته. بسته پیشنهادی خدا که حاوی سبک و شیوه زندگی کردن هست. اون هم نه زندگی به معنای اینکه بخوری و بیاشامی و بقیه غرایز. بلکه شما رو می بره به سمتی که زندگی طبیعی تون، گره می خوره با زندگی واقعی و به مرور، زندگی و حیات واقعی خواهید داشت (1)



  • یا زهرا
۰۴
شهریور

-  به مطالبی که قبلا گفته بودین یه مروری کردم. احساس می کنم این بسته پیشنهادی خیلی آشنا ست. لااقل چیزهایی که در موردش می گین در عین حالی که تازگی داره و جالب بود برام، آشناست. یه جوری انگار اسمش رو قبلا شنیدم. اسم خاصی داره این بسته ؟

+  بله خب. اسم که داره. منتهی می خواستم ورای از اسمی که رایج شده، در مورد خودش صحبت کنیم (1) و درگیر اسمش نشیم که وااای بازم فلان و وااای دیگه چقدر شعار و غیره..

-  واقعا؟ یعنی ممکنه این حرفها رو بزنم؟

+  ممکنه. احتمال یک درصد که هست. چون برخی ها اینقدر قشری و سطحی به این بسته نگاه کرده اند که عمقش رو درک نکردن و به نظرشون شعاری و مسخره (2) و تکراری اومده.


           


-  مگه چه عمقی داره که از شعار درش می یاره؟


  • یا زهرا
۰۳
شهریور

دیدی یا شنیدی بعضی ها می نالن که آخه خب فلانی که ادعاش می شد چرا ؟ یا فلانی که مذهبی بود چرا؟ یا فلانی که اینقدر بافرهنگ رفتار می کرد چرا؟

این جمله ناشی از همانی است که در مطلب قبل گفتیم. " عمل ما آدم ها، مبتنی بر باورها و ارزشهایی است که داریم." اگر کسی سلام کردن و مودبانه رفتار کردن رو ارزش حساب نکنه و ارزش ندونه، مسلما هیچوقت مودبانه رفتار نمی کنه. می گی نه یه نگاه به بچه ها بنداز که چقدر راحت و فارغ از هر آداب و ارزشی ساده رفتار می کنن. اگر چه که بازم آن ها فطرت (1) پاکشون جهت ده زیبایی های رفتاری شون هست...

-  نمی شه حالا من عقیده و فکر دیگری داشته باشم و رفتار دیگری؟

+ چرا نمی شه. شدنش که می شه. منتهی اینجا یک شکافی به وجود می یاد. وقتی رفتار انسان بر پایه فکر ارزشی ای که داره نباشه، بالاخره پایه ی دیگری که داره. فکر غیر ارزشی . یا فکر منفی. گاهی می شه هوا و هوس. گاهی که دیگه خیلی زاویه انحرافش از باورهای اصیل زیاد باشه می شه گناه

- اووووووه. دیگه خیلی دارین تند می رین. گناه؟

 

                   سرگردان


  • یا زهرا
۰۲
شهریور

در مطلب قبل، کمی در مورد ویژگی هایی که بسته پیشنهادی او برایمان دارد صحبت کردیم. ادامه صحبتمان را پی می گیریم.. خب بفرما بگو..

- این بسته پیشنهادی را می توانم مانند بسته های شارژ  موبابل و بسته های اینترنت انتخاب کنم و هزینه ای اندک هم بدهم و خود به خود وقتی تمام شد به من هشدار بدهد؟

+ یعنی می خواهی بسته را انتخاب کنی و بگذاری گوشه ای؟ نه این از آن بسته ها نیست که! ... این بسته را اگر انتخاب کنیم، خود به خود جاری در زندگی مان نمی شود(1). هشدار نمی دهد که در حال تمام شدن است و این مقدار دیگر باقی مانده است.

- این دیگر چه نوع بسته ای است پس؟ انتخابش که بکنی، خود به خود به کار نمی افتد و جاری در زندگی ام نمی شود؟


رفتار مبتنی بر باورها               


+ نه تو خودت باید جاری اش بکنی(2). این بسته مانند جعبه ابزاری است که دست تو ابزارهای مختلفی را داده است. تذکرت می دهد[3] که بیشتر جاری اش کنی.

- اما شاید من بلد نباشم چطور از ابزار جعبه ابزار استفاده کنم؟

+ داخل بسته بروشور آموزشی دارد. فکر کردی همین طور ابزار می دهد و رهایت می کند؟ نه. بسته کاملی است. آموزشت می دهد. همراهت می شود(4). برایت دل می سوزاند. اگر اشتباه کنی خطایت را می گوید و ندید هم می گیرد (5) و کمکت می کند که جبرانش کنی(6).

- پس بگو مثل چرخ خیاطی است که  ...

  • یا زهرا
۰۱
شهریور

 

-        می خواهم خودم انتخاب کنم.. نمی خواهم تو یا دیگری برایم قالبی را تحمیل کنی..

·        خیلی خوب و عالی است. مرحبا به این روحیه انسانی ات که قرین اختیار و انتخاب است..

انتخاب آن جا معنا دارد که حداقل دو چیز را داشته باشی و یکی را باید برگزینی. و او که روحیه انتخاب را به تو داده است، همه جا این حداقل دوتا بودن را قرار داده است. می توانی او را انتخاب کنی. می توانی غیر او را انتخاب کنی.. مهم این است که تو، اهل انتخاب باشی و می دانی که بر این انتخابت هم مسئولی و پرسش می شوی که خب، حالا چرا آن را انتخاب کردی؟(1) مهم تو هستی عزیز دلم..

در زندگی، قالب ها، سبک ها، شیوه های مختلفی برای زندگی کردن و ادامه دادن حیات آدمی وجود دارد.. تو ، کدامیک را می خواهی انتخاب کنی؟ می دانی که مهم ، تو هستی عزیز تر از همه ی هستی...

همه پیشنهادهایشان را برایت دارند. او هم پیشنهادی به تو می دهد. تا تو ، کدامیک را خریدار باشی و برگزینی ..



انتخاب


آن چه او برایت برگزیده است و پیشنهاد می دهد همانی است که منطبق بر ویژگی هایت است. زیرا او، خودش تو را آفریده و خودش گفته که هدایتت می کند.. مهم این است که تو، با حق انتخابت، بخواهی که او، را انتخاب کنی و او، هدایتت کند..

  • یا زهرا